شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

بقچه عشق

خدای مهربونم خودت حافظ پسر کوچولوم باش

1392/4/30 0:56
745 بازدید
اشتراک گذاری

         سلام نازنین مادر

الان ساعت ١٢شب هست ودقایقی پیش شما خوابیدی .الان بااینکه خیلی خسته ام اما دلم نیومد این مطلب رو که ساعاتی پیش رخ داد ننویسم.

میدونی پسر خوشگل مامان هر روز که میگذره شیطونتر میشی هزار ماشاالله وکارهای خطرناک کردنت هم بمراتب بیشتر شده .با اینکه ٦دانگ حواسم به شماست وزمانیکه شما بیداری مامان اکثر کارهاش رو تعطیل میکنه وتمام وقتش رو با شما ومراقبت از شما میگذرونه اما اتفاق امروز باعث شده خیلی خیلی جدیترتررررررر از قبل حواسم بهت باشه.خیلییییییییییییییییییییییییی ....استرس

عزیزکم ساعاتی پیش مامان وبابا مشغول تماشای تلویزیون بودند  وشما هم کنارمون بودی وبا ماشین هات سرگرم بازی بودی .

طبق عادت همیشگیت سریع  از بازی باماشین خسته شدی ورفتی سراغ کنترل تلویزیون وتعویض کانال ها.هرچی هم خواستیم حواس شازده پرت بشه ومنصرفت کنیم  از دستکاری تلویزیون نشد که نشد ...

بدتر از اون رفتی سراغ سیم های سینما خانگی واونا رو میکشیدی.مامان هم وقتی دید داره رفتارت بدتر میشه شما رو به اتاق خودت وروی تختت منتقل کرد.

خودت دیگه میدونی کار خطا که بکنی باید دقایقی روی تختت توی اتاقت بمونی اصلا هم این تنبیه رو دوست نداری.ناگفته نمونه تنبیه کارسازی هم بوده برات خداروشکر.

اما با کمال تعجب اونشب کلی ذوق کردی  که گذاشتمت رو ی تختت وخودت رو روی بالشت ولو کردی وعروسک قورباغه ایت رو که خیلی دوستش داری بغل کردی وروی تختت غلت میزدی ومیخندیدی.انگار نه انگار ......

وقتی دیدم اینطوری شد اتاق رو ترک کردم تا دقایقی باخودت بازی کنی اما کاملا حواسم بهت بود وهر چند دقیقه از دور بهت سرکی میکشیدم.که سری آخر هنوز چند ثانیه ای نبود ازاتاقت دور شده بودم که صدایی منو بخودش جلب کرد وبابایی زودتر از من رفت سمت اتاقت وبا تعجب مامان رو صدا زد.اومدم اتاقت واز تعجب میخکوب شدم.

پسر شیطون مامان رفته بود بالای تخت در قسمت تعویض کودک وبلند بلند به حیرانی من وبابا میخندید.دویدم بغلت کردم در حالیکه خیلی ترسیده بودم خدا بهمون رحم کرد اگه دیر میومدیم امکان.......

خدایا خودت نگهدار تمام کوچولوها باش.

عزیزک مادر مگه تو نمیدونی عمرو جون مامانی ...اگه خدای ناکرده یه تار از موهات کم بشه من میمیرم .خواهش میکنم مراقب خودت باش وکارهای خطرناک نکن.خواهش میکنم گلم...

عاملی که باعث شده بود بتونی این کار رو بکنی بالش های حفاط تختت بود که اومده بودی روی اونها وکمکت شده بود تا بتونی خودت رو بکشی بالا.بلافاصله اونها رو از تختت جدا کردیم تا دیگه این مشکل پیش نیاد.

اینم عکساش:(البته یکبار دیگه در حضور مامان وبابا تکرار کردی وعکس گرفته شد)

خدایا حافظ دردانه ام باش که اورا به دستان توانایت میسپارم ای قادر بی همتا.آمین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

پگاه
30 تیر 92 6:33
آرین شیطوووووووون بلا آخه این چکاریه تو می کنی ؟ فدات شممممممممممممم ، گقدر ماشالله بزرگ شدی خالهههه

واقعاااااااااااااااا نیمه عمر شدم اونشب پگاه جون

فرزانه مامان آرین مهر
31 تیر 92 15:29
سلام خوبیدخدا به خیر گذروند .منم دارم از دست پسرم دیوونه میشم امروز که گریم گرفت بعضی وقتها کم میارم .عروسی خواهرتون مبارک




سلام فرزانه جون.خیلی بخیر گذشت.پس درسته که بزرگتر میشن شیطونتر میشن این شازده ها.ای داد پس حالا حالا ها داستان داریم باهاشون.میدونی فرزانه جون گاهی تنها چیزی که آرومم میکنه فکر کردن به اینه که:همین که تنشون سالمه خداروشکر میکنم.باید تحملمون رو ببریم بالا .میدونم خیلی سخته اما ما میتونیم.مطمئنم دوست خوبم.بالاخره چاره ای نیست.سعی کن اینروزهااز دمنوش وعرقیجات گیاهی برای حفط آرامش استفاده کنی .به امید خدا این دوران نیز بگذرد وخاطراتش میماند.


مامان ياسمين
31 تیر 92 17:23
واقعا به خير گذشت اما من هميشه ميگم خدا هميشه مواظب بچه هامون هست وگرنه ... باز هم خداروشكر انشاءا... اين پسر شيطون بلا و ناز همواره در پناه خدا سلامت و شاد باشه

درسته خیلی خدا رحم کرد.ممنونم دوست عزیز.انشاالله همه نی نی ها رو خدا خودش حافظ باشه.
مامان عبدالرحمن واویس
1 مرداد 92 13:23
عزیزم ختم دور چهارم لغوشد

آخی چقدر من بی سعادتم .

مامان مليكا
2 مرداد 92 12:41
خاله قربونش بشه دوست عزیز مليكا در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده خوشحال می شم به وب دخترم بیاین ( آرشيو مطالب ) و لطف و مهربونی خودتونو از ما دریغ نکنید. كد 576 رو به 20008080200 پيامك كنيد . اگه قبلا از شماره خودتون راي دادين لطف كنيد از يه شماره ديگه برا دخترم بفرستيد . يه دنيا ممنون http://mehrabmanezendege.niniweblog.com/
مامان سونیا
5 مرداد 92 10:30
خدا رو هزارن مرتبه شکر که همیشه جای شکرش رو باقی میگذاره عزیزم صدقه و اسفند دود یادت نره بچه های حالا مشالله انقدر زبلن که باید ماه دو تا چشم هم قرض بگیریم و مراقبشون باشم


واقعا همینطوره .باید حسابی مراقبش باشم هر لحطه با کار جدید سورپرایزم میکنه
خاله فرانک
7 مرداد 92 13:44
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد