شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

بقچه عشق

نوگل زیبای زندگیمون 14 ماهه شد

              البته با عرض پوزش چون با 2روز تاخیر اومدم بگم: پسر نازنینم .....ثمره عشق پاک مامان وبابا:                               14 ماهگیت مبارک آرین 14ماهه من مثل همیشه هر روز زیباتر،دوست داشتنی تر،شیرین تر ،مهربونترو.......از روز قبلت  میشی. اول از همه میخوانم:                   &nbs...
17 اسفند 1391

خونه تکونی

  گل خوشرنگ من اینروزا همینطور که قبلا هم گفتم مامان درگیر خونه تکونی عیده وخیلی نمیتونم بروز وبلاگت رو آپ کنم.از اینجهت معذرت میخوام خوشگلترینم.الانم ساعت ١٢شبه وشما وبابایی در خواب ناز.با وجود خستگی زیاد اومدم برات پست جدید بزارم آخه خیلی مطالبت مونده که رو هم انباشته شده وهنوز فرصت نکردم بنویسمشون.نمیخوام الان  هم مثل خاطرات ٦ماه اول زندگیت ودوران بارداریم بشه که هنوزم که هنوزه نتونستم کاملشون کنم.اگه کمی نامرتب ونامنظم نوشتم هم منوببخش پسرم خیلی خوابم گرفته.بگذریم................ برای گلم بگم که امروز هم اتاق شما  رو خونه تکونی کردم.مبارکت باشه گل گلابم.مامان ایران از صبح اومده بود پیشمون از شما نگهداری کنه تا ...
16 اسفند 1391

2گنج ماندگار.....2دوست....

سلام آرین جونم .امروز یه مطلب خوشحال کننده دارم برات شیرین پسر مامان.قبل از گذاشتن پست 14 ماهگیت میخوام این موضوع رو برات بنویسم. حدود دو روز پیش از دوستان عزیز نی نی وبلاگیمون فرزانه جون (مامان آرین مهر عزیزم)با مهر ومحبتشون غافلگیرمون کردند. فرزانه جون عکس آرین کوچولوی مامان رو در وبلاگ پر مهر گل پسرش آرین مهر نازنین  با هنر مندی گذاشته بودند.آنچه که زیباست وماندگار  مهر ومحبتی است که دوست خوبم با این حرکت هنرمندانه به اجرا گذاشته است.  خدایا شکرو سپاس میگویم تورا بخاطر داشتن دوستان خوبی که به ما دادی آرین:خاله فرزانه خیلی دوستت دارم فرزانه جون منم ممنونم از این همه صفا..... عشق ومحبت شما .......
15 اسفند 1391

این روزهای پسر 13ماهه من

آرین خان مامان اینروزها دیگه خیلی خیلی خوردنی شدی ...بعضی وقتها دیگه نمیتونم تحمل کنم محکم بغلت میکنم ویه عالمه بوس میریزم روی صورت قشنگت...اگه صدات در نیاد ممکنه بخورمت..... خدای مهربونم مراقب گل خوشگل زندگیمون باش. اینروزها هر لحظه برامون شیرینکاریهای مختلف میکنی....بعضی هاش رو که ننتونستم ازش عکس بگیرم اما چندتایی  از بعضی هاشون عکس دارم که الان میذارم واست: آرین 13ماهه من عاشق کنترل تلویزیونه.گاهی با یه دست کانال عوض میکنه با یه قیافه حق بجانب که مامانی رو دیوونه خودش میکنه. یا با دو دست تا بتونه کانال عوض کنه وقتی هم موفق میشه حسابی افتخار میکنه..قربونش برم من. البته بگم این عشق به عوض ک...
8 اسفند 1391

کارهای نیمه تمام من

خوشگل خوشگلای من ....عسل طلا طلای من ....الان  با اجازه شما اومدم کمی از خودم بگم برات. اینکه اینروزا احساس میکنم همش وقت کم میارم....همیشه این ماه از سال که میرسید(اسفند رو میگم)مامانی اکثر کارهای عید رو انجام داده بوداما امسال اینطوری نبود.بلکه تازه امروز بعداز ظهری که شما خواب بودی تونستم فقط کمد دیواری رو مرتب کنم.واییییی 30 روز بیشترنمونده هازود باش  مامان خانم....... حالا اینا همه به کناردر حین تمییز کردن کمدنایلونی رو یافتم که داخل اون کاموا وبافت نیمه کاره لباس شما بود.با خودم گفتم:فرزانه خانم ببین از کی شروع کرده بودی واسه پسمل طلا ببافی !!!!!....فکر کنم از تابستون امسال بود تصمیم به بافتن  برای شما...
1 اسفند 1391

تولد3سالگی رادین جون

جمعه پیش مراسم تولد سه سالگی رادین جون پسر عموی نازنین شما بود.که متاسفانه گلپسر خوشگلم به علت سرماخوردگی نتونست به این جشن بره. الهی مامان فدات بشه خیلیییییییییییییی جات خالی بود.. مامان وبابا شمارو سپردن به مامان ایران وبابا عباس وخودشون به احترام رادین عزیزبرخلاف میل شخصیشون رفتند به جشن تولد پسر عموجان.برخلاف میلمون که میگم یعنی: آخه دلمون نمیومد بدون قند عسلمون بریم اما چاره ای نبود بعضی وقتها باید انسان شرایط رو بپذیره.بردن شما توشرایطی که دوران نقاهت رو میگذروندی کار عاقلانه ای نبودودکترت هم حسابی تاکید کرده بودند تا 10روز شما رو بیرون از خونه ومیهمانی نبریم.تازه عصر همونروز هم مراسم عقد پسر عموی بابا بود وفقط بابایی تون...
28 بهمن 1391

یه ظهر بهاری اما زمستونی

امروز روزجمعه 27بهمن ماه 91بود.زمستون امسال متا سفانه بارش زیادی  نداشتیم یا هوا سرد بود یا آلوده.واین بود که بخاطر سلامتی گل پسرم سعی میکردیم زیاد بیرون از خونه نریم.اما دیگه اینروزاخیلی خسته شده بودی.دیگه چقدر تو خونه سرگرمت میکردیم یا خونه مامان بزرگ هات میرفتی.اینا همه برای پسر تنوع طلب ما تکراری شده بودند وبقول خودت ددر میخواستی. تا امروز حول وحوش ظهر بطور اتفاقی وهمچنین بخاطر خوب بودن هوایهویی تصمیم گرفتیم عسل طلا رو ببریم پارک نزدیک خونمون .امسال زمستون بنا بدلایل که گفتم شاید فقط 2بار شما رو پارک بردیم اونم خیلی کوتاه. هرچند نیم ساعتی بیشتر نموندیم اما خیلی به شما خوش گذشت عزیزم.       ...
27 بهمن 1391

تقدیم به مهربونترین پسر دنیا

میدونی مامانی نباید خیلی بزرگسال  باشی تا بشه مهربونی رو بهت نسبت دادویا در وجودت یافت ....فکر میکنم مهربونی ربطی به سن وسال  نداره بعضی ها فطرتا مهربوننداز همون کودکیشون وخوشا به سعادتشون ومن هم از چشات .....آره فقط چشات میفهمم که خیلی مهربونی ....ومن دیوونه مهربونیاتم امیدوارم خدای مهربونی که تورو اینقدر زیبا خلق کرده که دیدنت عشق ومحبت رو تو ذهن آدما زنده میکنه خودش از گزند نامهربونیها در امانت دارد آخه به آدمای مهربون نامهربونی زیاد میشه............!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! این مقدمه ای بود تا روز مهر ومهربونی ودوستی رو به گل پسرم ...همسر عزیزم  وهمینطور به همه دوستای مهربون...
25 بهمن 1391

مژده مژده گلپسرم راه میره

       الهی فدات بشم مامانی دیگه بطور مستقل از امروز شروع کردی به راه رفتن. ماشاالله به پسر قوی مامان. امشب خونه مامان ایران بودی ومامان وبابا برای انجام کاری  رفته بودند بیرون.که خاله نگین خبر راه رفتنت رو به بابایی مسیج کرد.برگشتیم خونه مامان ایران دیدیم بلهههههه گلپسر با پاهای کوچولو اما محکمش ازانتهای سالن پذیرایی تا نزدیک در ورودی ساختمون اومداستقبال مامان وبابا. الهی دورت بگردم هیچوقت این لحظه رو فراموش نمیکنم . الانم خیلی خوشحالم همینجا با کامپیوتر دایی اومدم این خبر مهم رو بنویسم برات ای گل نازنینم. ا لان یکسال ویکماه ویک هفته سن داری قندکم.   ...
23 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد