شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

بقچه عشق

ورده پاییزی(چندعکس)

آرین خان بغل مامانی شی شی میخوره.بابایی مهربون یهویی عکس گرفت ازمون. آرین ونگاهی زیبا به داداشی. بدون شرح دایی محمد وبابایی وآرین خان باداداشی جون. آرین عشق مامانی وبرگ های پاییزی غروب پاییزی با خواب دل انگیز اما خیلی کوتاه نفس مامان.   ...
21 آبان 1391

10ماهگی

امروز نفس مامان 10ماهت کامل شد.                            ده ماهگیت مبارک         عکس ٢روز پیش آرین خان درباغ ورده   گوله نمکم... شیرینتر ار عسلم...(آخه چطوری این دوتا مختلف توی تو یه جاگنجونده شده    والانمیدونم)      خیلی دوست دارماااااا  برای 1 0ماهگیت مامان وبابا مکعب بازی وبلوک بازی واست گرفتندامیدواریم ازشون استقبال کنی گلم. پسر گلم از دیشب هم دی...
14 آبان 1391

امان از بی خوابی هات مامانی؟؟

عسلم شیرینم مدتیه عادت بدخوابی قبل از6ماهگیت رو دوباره ازسر گرفتی.شب ها اصلا نمیخوای بخوابی؟!!! همین الان ساعت نزدیک 2نیمه شبه وتو روی پای بابایی با خوابیدن مبارزه میکنی واین من وبابایی رو ناراحت کرده ونگران سلامتی تو عزیز دلم. بخدا همین الان بغض گلومو گرفته که گریه هات ودیدم تورو آروم کردم وبه بابایی سپردم واومدم احساسم روبنویسم شاید کمی تسکین یابم. با دکترت هم درمیون گذاشتیم وخداروشکر مشکلی نبوده اما باخودمون میگیم آخه یه بچه 10ماهه مگه چقدر میتونه خودش رو به زور بیدار نگه داره.ازطرفی دراومدن دندون و از طرف دیگر شیطنت هات هم به این مسئله دامن زده.الهی قربونت برم الهی توسلامت باشی من وبابایی داریم با این مشکل خودمونو وفق میدیم هرچ...
13 آبان 1391

آغاز به ایستادن

حدود ٤روز پیش یعنی زمانیکه ٩ماه و٢١روزت بودبا یه کار جدید مامانی رو سورپرایز کردی. صبح شنبه بودو شاهزاده مامان از خواب ناز بیدار شده بودی صبحونه خورده وقبراق داشتی توی هال واسه خودت دقایقی بازی میکردی ومامانی هم از این فرصت بینظیر استفاده کردولباسایی که دیروز شسته بود رو بردتوی اتاق تا داخل کشو بذاره درحد٣دقیقه شاید کمتر. وقتی برگشتم دیدم رفتی توی آشپزخونه و........                      ساکت موندم ودوربین بدست ببینم چیکار میکنی؟  خدای من!!هوررررراااااا پسرم با تلاش زیاد وایسادی.ماما...
10 آبان 1391

عاشقانه(مادر وپسر)

دیشب یکی از زیباترین لحظه های زندگیم باحسی مادرانه اما متفاوت از گذشته  را شاهدبودم که باری دیگر مرا مملو از عشق وطراوت نمود. عصردیروز مامانی برای ٣ساعتی تورو به مامان ایران سپردوبرای کار ضروری تورو تنها گذاشت.وقتی به خونه مامان ایران برگشتم رفتار عجیب تو خستگی رو از تنم دراورد. چنان ذوق زده دستای کوچولوت رو به طرفم دراز کردی تابغلت کنم وقتی در آغوش گرفتمت  دستای نازنینت رو روی گونه هام گذاشتی وبا مهربونی کودکانه بهم زل زدی ومثل کسی که یه عالمه حرف نگفته داره با اصوات بی معنا اما پرمفهوم باهام حرف میزدی طوریکه خودت هم از این گفتگو لذت میبردی ومامان بزرگ وبابا بزرگت هم از دیدن این صحنه زیبا لذت بردندو من هم اشک های از...
8 آبان 1391

آش دندونی

آرین عزیزم آش دندونی ات روزجمعه گذشته مصادف با عیدسعیدقربان مورخ 5آبان 91پخته شد. مراسم آش دندونی ساده وزیبا همانگونه که مامانوبابادرنظرداشتندبرگزارشد.زحمت پخت آش رو هم بهترین وماهرترین آشپزفامیل که دست پخت ایشون زبانزده برعهده داشتند بله درست حدس زدی مامان جون پنجه طلات آش دندونیت روپخت آش خیلی خیلی خوشمزه شده بود .                                    مامان جون عزیزم دست شما درد نکنه عاشقتم          &n...
7 آبان 1391

سرنوشت کیک تولد مامان

صبح فردای تولدمامان وآرین خان شیطون بلااااااا......................................................                      خودت قضاوت کن ناناز مامانی البته اصلا نذاشتم از کیک بخوری ها ....شاید فقط یه کم .....بیشتر بازی کردی ولذت بردی عشقم. ...
5 آبان 1391

تولد مامانی

دیروز سالگرد تولد مامان وهمچنین سالگرد ازدواج مامان وبابا بود.بابایی از طرف پسر طلا یه کیک و یه شاخه گل مریم که مامانی عاشقشه سفارش داده بودوشب هم شام میهمان پسر قندعسل بودیم(به نقل از بابایی). اولین بار بود فقط سه نفری  خودمون میرفتیم شام بیرون.(حتی بدون کریرت) گل پسر هم خدارو شکر زیاد اذیت نشد وبدقلقی نکرد البته فقط یه کم هااااااااا!!!!!!!بدقلقی نکرد.!!!!!!! کمی ازاحوالات گل پسرم سرمیز شام : اولش خودت روصندلی نشسته بودی ومامانی مراقبت بوداما اینقدر حرکت میکردی مجبور شدم بذارمت روی میزاما اونجا هم آروم وقرارنداشتی وهرچی روی میز بود رو میخواستی بیندازی پایین تا آخرسر هم نوشابه بابایی رو واژگون کردی روی شلوارش .بعد...
28 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد