شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

بقچه عشق

سفر مامان جون وآقاجون به کربلا

دیروز مامان جون آش پشت پاش رو خودش پخت.همگی ظهر اونجا بودیم (مامانی +بابایی+عمه جون+عمومهدی+قدم خاله وهمسرش+شیرین جون+خاتون خاله+زن عموندا وعموصفا)توهم که طبق معمول عاشق جمع هستی وکلی کیف کردی.الهی فدات بشم که مثه نگین انگشتر توی جمع میدرخشیدی.شب هم انگاری فهمیده بودی مامان جون وآقاجونت 10روز نیستندحسابی شیرین زبونی میکردی. امروزصبح زمان حرکتشون بود.همین الان بابایی زنگ زد گفت درحال حرکتند.خیلی دوست داشتم باهم بریم بدرقشون.اما تو کوچولوی نانازی همچنان درخواب ناز وعمیق هستی که آدم دلش نمیادبیدارت کنه.درعوض بابایی ومامان ایران وباباعباس رفتند خوش بحالشون..... مامان جون آقاجون سفربه سلامت..... دیگه برم سوپت روبار بذارم بعدا عکس میذ...
4 مهر 1391

شبی بیادموندنی با عمه جون

تو ذهنم بودکه  تو این روزهای گذشته فرصتی بیابیم وباهم بریم یه کادوی ناقابل برای عمه جون بخریم.(جهت تبریک کارجدید) چون عمه جون مدتیه که مشغول کار جدیدش شده وبه ماهم قول شام اولین حقوقش روداده.خلاصه انقدر وقت و فرصت نکردیم بریم یادبودی واسه عمه مهربونت بخریم که آخرش خودش پیشدستی کرد وپریشب مارو به شام دعوت کرد. واما اندر احوالات گل پسر سر میزشام: خیلی پسرخوبی بودی نانازی من.برخلاف تصورکه جدیدا خیلی شیطون شدی وقبلانا هم خیلی غرغر ونق نق میکردی بزنم به تخته اونشب موقع خوردن شام آروم توی کرییرت نشسته بودی وباجغجغه ات بازی میکردی.امیدوارم کردی مادر.(آخه ازتولدت تا الان تنها یکبارتونستیم بیرون توی رستوران راحت شام بخوریم اونم خیل...
4 مهر 1391

سینه خیز

هوررررررااااااا.پسر نازم بالاخره سینه خیز رفتی .درسته کمی دیر امارفتی.آفرین به توپسرنازنینم.دل مامان شاد کردی. دیشب باعمه جونت مشغول صحبت بودیم وتوهم واسه خودت روی پتوت بازی میکردی یهوبابایی گفت نیگاش کن داره سینه خیز میره پسرم.منم برگشتم ونگات کردم باورم نمیشد ازذوق چنان جیغی زدم که توعسل مامانی ترسیدی وزدی زیر گریه.بغلت کردم فشردمت وغرق بوست کردم .شایدنیم متری جابجاشدی اما اونم واسه خودش کلی بود شیرینکم.آخه دکترت گفته بود دیگه سینه خیز نمیری ویهوراه میوفتی.این بودکه هممون رومتعجب کردی. امروزم مامان ایران که زنگ زد حالتوبپرسه.گوشی رو3متری دورتر ازت گذاشتم واونو رو ایفون گذاشتم وبا مامان ایران تشویقت کردیم وتو هم به زیبایی ...
4 مهر 1391

ورده با ارشیا جون

دیروز خاله فران مهربون با کلی زحمت تدارک یه پیک نیک زیبا وخاطره انگیزرو واسمون دید .که خیلی خوش گذشت.به استثنای پایان روز که پسملی بیخواب شده بودحسابیییییی.ونمیخواست هم بخوابه اصلااااااااا.این بودکه بنارو به گریه وغرغر گذاشت وکمی مامان وبابا رو خسته کرد. اما با ارشیا جیگرررخیلی بهتون خوش گذشتااااا. ارشیا جون داره پسملی رو بوس میکنه میگه گریه نکن آرین   قربون نگاه خوشگلت پسرم .ببین چطورهمه روسرگرم خودت کردی شیرینکم.   ...
4 مهر 1391

هشت ماهگی

هشت ماهگی پسرم مباررررررررکککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک دنیای عسل شدی مامانی جونم.هزااااران ماشاالله بهت گل پسرم.واضح میگی ماما....بابا......ددددد.....ادددددددد .......وقتی میگم مامان بوس کن لباتو میذاری رو لپم وتف تفیم میکنی ومیخندی...وقتی هم میگم آرین و بوس بوس کنم پیشونی خوشگلت میاری جلو......بای بای میکنی اما حرکت دستت بیشتر شبیه نای نای هست تا بای بای... ..عاشق تلفنی هنوز .....رادیو روکه دیگه نگوووووباید بغلت کنیم ببریمت کنار رادیو وبعدش کنارت بشینیم ووایساده نگهت داریم تا حسابی دخل رادیو ضبط رو دربیاری ....2روزی میشه دستگیره کشوها روهم به موردعلاقه هات افزودی......توی اسباب بازیهات هم پانداوماهی ودل...
4 مهر 1391

اسباب بازی عجیب آرین!!!!!

دیده بودیم پدر گوش پسر رو بکشه اما بالعکس اونو دیگه ندیده بودیم. اینم عکسش   فردا نگی دروغ گفتماااااااااا   اینم اسباب بازی جدید آقا آرین . تا بابایی بغلت میکنه باسرعت میری سراغ گوش هاش واونا رو میگیری و آی میکشیییییییییییی!!!!!!!!!!!!! خیلی شیطون شدی مامانی. بابایی عاشق این کارت هست وکلی میخنده.  ...
4 مهر 1391

بازم عکس

این هدیه ها سوغات کربلای مامان جون واسه گل پسرمه. مامان جون مهربونم دست شما درد نکنه این شیطنتت هم از5ماهگی کشفش کردی  وتا حالاهم انجامش میدی .اولش میری سراغ کرییرت که بری توش اما وقتی میذاریمت توکرییر....این بازی رودرمیاری البته باشدت بیشترکه ازش میوفتی بیرون. منو که نگران وسراسیمه میبینی کلی لذت میبری.شیطون بلااااااا. ...
4 مهر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد