شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

بقچه عشق

تولد3سالگی رادین جون

1391/11/28 1:56
420 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه پیش مراسم تولد سه سالگی رادین جون پسر عموی نازنین شما بود.که متاسفانه گلپسر خوشگلم به علت سرماخوردگی نتونست به این جشن بره.الهی مامان فدات بشه خیلیییییییییییییی جات خالی بود..

مامان وبابا شمارو سپردن به مامان ایران وبابا عباس وخودشون به احترام رادین عزیزبرخلاف میل شخصیشون رفتند به جشن تولد پسر عموجان.برخلاف میلمون که میگم یعنی:

آخه دلمون نمیومد بدون قند عسلمون بریم اما چاره ای نبود بعضی وقتها باید انسان شرایط رو بپذیره.بردن شما توشرایطی که دوران نقاهت رو میگذروندی کار عاقلانه ای نبودودکترت هم حسابی تاکید کرده بودند تا 10روز شما رو بیرون از خونه ومیهمانی نبریم.تازه عصر همونروز هم مراسم عقد پسر عموی بابا بود وفقط بابایی تونست بره ومامانی کنار شما در خانه موند.

از اینم بگذریم  شب خوبی بود .عموعلی  جون وشبنم جون مثل همیشه زحمت کشیده بودندودوستای رادین جون هم اومده بودند واینجا بود که جای خالی تورو بیشتر احساس میکردم.اخه اگه نفسم توهم میومدی کلی بازی میکردی ومامانی هم شادتر میشد...اما اونجا همش فکرم به شما بود.......

عمه سمیرا ومامان جون دائم میگفتند اگه آرین بود نای نای میکرد ...شمع فوت میکرد......دست میزد......هورااامیکشید......الهی دورت بگردم که شیرینکاریهات ورد زبوناست وهمه رو شیفته خودت کردی شیرینکم .الهی هیچوقت دیگه مریض نشی مامانی.

                                     رادین جونم

تولدت مبارک گلپسر قند عسل انشاالله 120ساله بشی نازنینم.

سربلندی وسرافرازی تو در فردای روزگارباعث افتخارماست .

اینم آرزوی قلبی مامان وبابا وآرین جون برای رادین جون.

وکادوی تولد امسال رادین جون هم متفاوت از سالهای گذشته یک craizy car بودکه فرقش به این بودکه ایندفعه پسر گلمون هم  مامانی وبابایی رو همراهی کرده بود وتمام اسباب بازی فروشی های لوکس کرج رو گشته بودتا این کادو رو برای رادین عزیز بگیرن.مبارک رادین گلمون باشه.

اما اتفاق شیرینی  که آنشب خیلی مهم وجالب بودبرام  وقتی  برگشتیم  به خونمون رخ داد:

 مامان ایران تازه شما رو خوابونده بودکه مارسیدیم مامان ایران برامون تعریف کرد زمانیکه ما خونه نبودیم گلپسر میرفته توی اتاق هاوآشپز خونه وماما   ماما  ای  میگفته که نگو.....ایییییییییییییییییییییی بگردم تورو مامانی....... شیرینم.......

بعدشم  قبل از اینکه بخوابم طبق عادت  همیشه یه سر بهت زدم پتوت رو کشیدم روت وآروم گفتم خوب بخوابی عشق مامان که یهویی چشمات رو تا آخر باز کردی .ناباورانه نگاهت کردم تو که خواب عمیقی رفته بودی پس؟؟؟؟؟/؟؟؟؟؟؟؟؟

نوازشت کردم وآروم لالایی خوندم برات !!!!لبخند زیبایی تحویلم دادی  وچشمات رو آروم بستی وخوابیدی.نمیدونی اشک توی چشام نشست فدات بشم که دلتنگم بودی وتا دیدیم خیالت راحت شد.

بگردم آی بگردم  

                 میخوام دورت بگردم  

                             میخوام قربون تومن برم وبرنگردم

                 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

هیراد و عمه لیلاش
28 بهمن 91 10:04
سلام ، هیراد جون توی مسابقه شرکت کرده ، لطفا به وبلاگش بیایید و کمکش کنید آرزومند آرزوهای شما
مامانی درسا
29 بهمن 91 3:50
مبارکت باشه رادین عزیز ..... انشاالله 120 ساله شی ....... پسری ما هم انشاالله بزودی خوب خوب خوب شه

ممنون خاله جون رادین هم مثه آرین برای من وهمسرم عزیزه چون خان عموشه وخیلی دوسش داره درسا دردونه رو ببوسین




مامان آیدین
29 بهمن 91 19:19
منم میخوام دورش بگردم برم و برنگردم الهی هنوز عزیزمون خوب خوب نشده دست مامانی هم درد نکنه که به فکر شاهزاده کوچولو هستش خیلی کار خوبی کردین

فدای مهربونیات مامانی.دوست دارم دوست خوبم

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد