شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

بقچه عشق

خونه تکونی

1391/12/16 2:27
392 بازدید
اشتراک گذاری

 

گل خوشرنگ من اینروزا همینطور که قبلا هم گفتم مامان درگیر خونه تکونی عیده وخیلی نمیتونم بروز وبلاگت رو آپ کنم.از اینجهت معذرت میخوام خوشگلترینم.الانم ساعت ١٢شبه وشما وبابایی در خواب ناز.با وجود خستگی زیاد اومدم برات پست جدید بزارم آخه خیلی مطالبت مونده که رو هم انباشته شده وهنوز فرصت نکردم بنویسمشون.نمیخوام الان  هم مثل خاطرات ٦ماه اول زندگیت ودوران بارداریم بشه که هنوزم که هنوزه نتونستم کاملشون کنم.اگه کمی نامرتب ونامنظم نوشتم هم منوببخش پسرم خیلی خوابم گرفته.بگذریم................

برای گلم بگم که امروز هم اتاق شما  رو خونه تکونی کردم.مبارکت باشه گل گلابم.مامان ایران از صبح اومده بود پیشمون از شما نگهداری کنه تا مامان بتونه به کارهای خونه تکونی برسه.دست مامان عزیزم  درد نکنه خیلی کمک بهم کردند.مامان مهربونم خیلی دوست دارم.

البته دیروز هم مامان جون  بعد از ظهر اومدند پیشمون به خاطر نگهداری ازشما واینکه منم به کارام برسم ونیم ساعت بعدش هم شما رو بردند خونشون وچند ساعتی اونجا بودین.اعتراف میکنم تو این ٢ الی ٣ساعتی که نبودین دلم حسابی برات تنگ شده بود خوشگل خوشگلای مامان.دست مامان جون عزیز هم درد نکنه.خدا این ٢ مادر بزرگ مهربون رو برای پسرم حفظ کنه انشاالله.

تازه مامان جون امروز آش مخصوص آرین خان رو پخته بودندتا دیگه مامان امروز  واسه شما غذای مخصوص نذاره وبیشتربه کاراش برسه . مامان جون عزیزممنونیم . آرین عاشق دست پخت شما و١٠٠البته خود شماست مثل مامانش.

امروز  خاله فرانک وارشیا جون برای چند لحظه ای اومدند خونمون .وای نمیدونی پسرم چقدر از دیدنشون خوشحال شدی .با اینکه مدت کمی پیشمون بودندوخونمون شلوغ پلوغ بود حسابی (مخصوصا اتاق شما رو بهم ریخته بودم تا تمییز کنم ) اما حسابی به آرین مامان خوش گذشت.بطوریکه موقع رفتن خاله میخواستی باهاشون بری وازشون نمیتونستی دل بکنی.قربوووونت بررررم من.

عکساش رو ببین:

الهی قربون دوتاتون بشم که اینقدر باهم با محبت هستید گلهای من

ماشاالله به ٢تا گل خوشگل باهوش و بازیگوش و با ادب من.

از اینم بگذریم .....روزهای قبل مامان بیشتر دست تنها کارهاش رو انجام میداد وبیشتر هم زمانیکه شما خواب بودین.چون مراقبت از شما برای من از هر چیز دیگه تو زندگیم مهمتره گلم مخصوصا الان که نوپا هم هستی  ....همیشه کنارتم ومراقبت که در حین راه رفتن آسیب نبینی.تحمل یه لحظه دوریت رو هم ندارم .البته شماهم همینطور.خیلی وابسته ایم به هم.البته الان ودر این سن شما این بسیار خوشحال کننده وکاملا طبیعی ه.و.................................................................................................

اما!!!!!!!!!!!!!!

اینروزا پسر خوشگل مامان به مامانش کمک هم میکرداینطوری:

تمام در شیشه های ادویه رو که ساعتی قبل تمییز کرده بودم برداشتی وبا پرت کردن به اطراف و بازی کردن با اونا دوباره کثیفشون کردی ....(وایییی نمیدونی امسال خونه تکونی کردن با حضور  تو برام چقدر زیبا تره ودلچسب تر......)

اینروزها اثر دستای خوشگلت زینت در های کابینت هاست.فداشون بشم که دلم نمیاد گاهی پاکشون کنم بجاش میبوسمشون.

 

از شلوغی خونه استفاده میکنی ودوست داری همه چی رو جابجا کنی مخصوصا عسلی رو هل میدی از این سر خونه به اون سر.البته بسختی وبا تلاش بسیارو همچنین با نظارت وحمایت  مامان وبابا.هرچی هم میگیم آقا پسر رو ی فرش هل دادن عسلی بدون چرخ سخته !!!اما اصلا توجه نمیکنی فکر میکنی مثه ماشینهات باید اینم روان حرکت کنه......خدایا خودت حافظ عزیزم باش.

آرزو دارم برایت ای گل من که  همیشه سلامت باشی وهمیشه خندان تا همیشه خوشبخت ترین باشم.تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

گل با تو برابری کجا یارد کردتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

                                   کو نور زمه دارد و مه نور از توتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

فرزانه مامان آرین مهر
16 اسفند 91 16:02
سلام خسته نباشید خانم .ممنون از آرین جون که کمکت میکرد .انشالله زودتر کارهاتون تموم بشه

ممنونم دوست عزیزم .اما انگار کارای خونه تمومی نداره فرزانه جون.با اینحال در کنار آرین خیلی برام سختتر اما دوستداشتنی تر شده.

مامان ارشیا
17 اسفند 91 22:28
خاله فدات بشه الهی داری به مامان کمک میکنی عزیز دل خاله.....

ایییییی مثلا دارم کمک میکنم خاله .......

پگاه
20 اسفند 91 18:48
واااااای که خونه تکونی با آرین چه حالی بهت داده فرزانه

الهی من قربون اون توپولیاش بشم

هزار ماشالله

فداااااات بشم خانم مهندس.خوشحال شدم اومدی.داشتم کم کم نگران میشدم

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد