کارهای نیمه تمام من
خوشگل خوشگلای من ....عسل طلا طلای من ....الان با اجازه شما اومدم کمی از خودم بگم برات.
اینکه اینروزا احساس میکنم همش وقت کم میارم....همیشه این ماه از سال که میرسید(اسفند رو میگم)مامانی اکثر کارهای عید رو انجام داده بوداما امسال اینطوری نبود.بلکه تازه امروز بعداز ظهری که شما خواب بودی تونستم فقط کمد دیواری رو مرتب کنم.واییییی 30 روز بیشترنمونده هازود باش مامان خانم.......
حالا اینا همه به کناردر حین تمییز کردن کمدنایلونی رو یافتم که داخل اون کاموا وبافت نیمه کاره لباس شما بود.با خودم گفتم:فرزانه خانم ببین از کی شروع کرده بودی واسه پسمل طلا ببافی !!!!!....فکر کنم از تابستون امسال بود تصمیم به بافتن برای شما گرفتم.که یکی از بافتها رو کامل کردم وچندین بار هم استفاده کردی اما یکی دیگه از اونها نیمه کاره مونده......باور میکنی فقط شاید10 رج بیشتر به پایانش نمونده باشه اما برای همین 10 رج هم وقت نداشتم.تعجبم از اینه که مامانی آدمیه که اصلا از نیمه کاره رها کردن کارها بیزاره ولی الان دیگه......
یادم میاد قبلا چقدر برای نی نی های نازنین اطرافیان که خیلی خیلی برام عزیز بودندوالانم هستندبه مناسبت های گوناگون به عنوان هدیه میبافتم همچنین برای خودم ...برای بابایی ......وسعی هم میکردم سر وقتی که در نظر داشتم بافت تموم بشه ومیشد.مثلا چندسال پیش واسه تولد بابایی ژاکت وپلیور بافتم....ویا واسه رادین جون بلوز شلوار و کلاه ست یا کلاه واسه حلما جون وارشیا جون ...بلوز واسه عمو مهدی عزیز...شال برای عمه سمیرای مهربون و.....................مبارک همگیشون باشه انشاالله.برای این عزیزان هم با عشق بافتم وبازم بتونم خواهم بافت.
وامااااااااا حالا به دردونه خودم که رسیده دیگه وقتش رو ندارم. الهی فدات بشم ......درسته که اینها از ذهنم گذشتنداما باز هم به این فکر که رسیدم دیدم مامانی وقتش رو بیخودی هدر نداده بلکه برای پرورش تو که عمرو جونشی گذاشته واین خودش دنیا دنیا میارزه عشقم ..تاباشه اینطوری اوقات بگذره شیرینم.بوقتش که بشه بازم برات یه عالمه میبافم عزیزم واین برام افتخاره...البته میتونستم از بیرون هم بخرم ها اما اونچیزی که مد نظر مامانی بود چه از جهت رنگ وچه ظاهر تو بازار نیافتم این بود که خودم دست بکار شدم اما .......نیمه تمام...
تازه الگوی خرس عروسکی خیلی خوشگل رو هم دیدم که قبلاکنار گذاشته بودم تاسایزش روبزرگ کنم وبرای تو بدوزم اما اونم همینطور مونده ........(بازم همش فدای سلامتی تو ....مامانی دیپلم عروسک دوزی فنی حرفه ای هم داره با کلی الگو ی عروسک ...در آینده فرصت زیاد پیش خواهد اومدخداوندمهربون بهم توان بده انشاالله وعمری باقی باشه برایت از تمامشون خواهم دوخت )
میدونی پسرم مامانی اونقدرها هم هنر نداره ها اما همین یه ذره ای هم که دارم دوست دارم بریزم به پات گفتم که فدای دونه دونه تار موهات ....عمر وجونم رو میریزم به پات ........
یادگاری عکس هم برات میذارم ازشون.
بافتی که موفق شدم تمامش کنم وپسر طلاچندین بار هم پوشیده.
وبافت نیمه تمام که انشاالله سعی میکنم تمومش کنم.