شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

بقچه عشق

آرین بیقراری میکنه

ساعت 9صبح که مینویسم و هنوز عسل مامان تو خواب نازه چون دیشب دیر و ساعت 5 /2 بودکه خوابیدی وتا الان هم هر یک ساعت بیدار میشی اونم با گریه وجیغ و تابغلت نکنم هم آروم نمیگیری.نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قبلا هم اینطوری بودی اما نه بشدت الان!!!!!!نهایت 2یا3بار در طول شب بیدار میشدی.البته فکر میکنم علتش اینه که دیروز خیلی خسته شدی.دیشب هم خونه خاله فرانک میهمان بودیم وکلی با ارشیاجون بهتون خوش گذشت وبازی کردی واونجا هم تادیروقت قصدخوابیدن  نداشتی. تازه صبح دیروز هم ساعت 11بیدارشدی ودیگه نخوابیدی جز2تا چرت نیم ساعت.مامانی هرکار کرد گل پسر لالا کنه تا عصر زودتر بریم خونه خاله و توهم سرحال باشی اما اصلا فایده نداشت.........نه میخوابیدی...
19 مهر 1391

9 ماهگی

9ماهگیت مبارک باشه دردونه من      برای 9ماهگی گلم یه سگ عروسکی قهوه ای ویه بسته فلش کارت میوه خریدم اما از هیچکدومشون چندان که فکر میکردم استقبال نکردی. اما گزارش کارای گل پسرم توی  این ماه: تو 9ماهگی سینه خیزرفتنت ماهرانه تر شد .طوریکه پله کوچیک 20سانتی والبته تک پله هارو باسینه خیز ویه پل زدن ماهرانه رد میکنی. کشوها ازدستت در امان نیستند ازبس ازبازو بسته کردنشون لذت میبری. این اواخر هم منو که ببینی روی زمین نشسته باشم خودت روباسینه خیز به من میرسونی ولباسام رو محکم میگیری وسعی میکنی بایستی که ازمنم کمی کمک میگیری تا موفق بشی. دونه های ریز از ...
18 مهر 1391

چکاپ9ماهگی

یکشنبه 16مهر نوبت ویزیت دکترت بود.خدا رو شکر همه چیز مثل قبل خوب بود.اینبار هم گل پسرم بدون گریه و بدقلقی به آقای دکتر اجازه داد معاینش کنه.بعد از معاینه وقبل از ترک اتاق دکتر بای بای هم با دکتر کردی. خدا روشکر دکترت رو دوست داری واصلا غریبی نمیکنی . وزن 10کیلو قد75سانتیمتر دورسر48 درضمن شربت حساسیت هم برات تجویز کرد چون جدیدا بیشتر از قبل سر وچشم وگوشت رو میخارونی بطوریکه چند بار به خودت آسیب زدی وزخم ایجاد کردی هرچند مامانی خیلی مواظبت بوده..... اما خوب دیگه جدیدا دیگه کنترل کردنت سخت شده گلم ودریه چشم بر هم زدن کار خودت رومیکنی وبی انصافانه هم چنگ میزنیااااا.بمیرم برات مامانی. اینم یه عکس از قندعسلم روز14مهردر...
18 مهر 1391

سوغاتی رادین جون از کیش

بازم دلم طاقت نیاورد صبح که شد ننویسم الان ساعت 9صبح هست ومامانی ازساعت7بیداره.دیشب هم گلپسرم تا الان خوابید وفقط 7صبح بیدار شدی وشیر خوردی.فکر کنم اثر داروی حساسیت که خواب آوره.سابقه نداشته درطول شب بیدار نشی.اینطوری شدکه منم ازفرصت استفاده کردم کارامو انجام دادم شیرت رو هم خوردی حالا اومدم بنویسم تا اختلاف تاریخ خاطرات با زمان نوشتن رو به حداقل برسونم. رادین جون پسرعموی نازنین ودوست داشتنیت هفته پیش رفته بود کیش.برای گل پسر قندعسلم هم سوغات آورده بود .دستت درد نکنه رادین جونم یه عکس ازشون برات میذارم تا یادگاری از رادین کوچولو برات بمونه عزیزدل مادر. 2تا پازل و2عددشورت آدیداس ویه جفت جوراب خوشگل. اونم پای مامانی زی...
18 مهر 1391

وقت کم میارم

هنوز چند مطلب دیگه دارم که برات بنویسم آخه دوست دارم از این به بعد به تاریخ روز بنویسم.اما انگار نمیشه.الانم ساعت 2نیمه شبه وفردا باید صبح زود پاشم وبه کارهای عسلم برسم. اکثرا12شب به اونور میرسم تا برات بنویسم اما الان دیگه خیلی خسته ام درمورد تولد ارشیا جون وسوغاتی های رادین جون از کیش بعدا مینویسم.
18 مهر 1391

روز جهانی کودک مبارک

امروز روز جهانی کودک بود. روزت مبارک پسر نازنینم. مامانی این روز رو به تمامی کودکان جهان هم تبریک میگه. ای خدای مهربونم به شکوه وجلالت قسمت میدهم تمامی کودکان عزیز دنیا را در پناه خود سلامت داری و سایه پر مهر مادر وپدر بر سرشان مستدام داری.وآنهاییکه از این نعمت شیرین بی بهره اند را هم هرچه زودتر چراغ خانه اشان روشن سازی. الهی آمین. من وبابایی قرار بود امروز بریم بیرون وبرای گل پسرمون به مناسبت امروز هدیه بخریم.اما چون بابایی صبح امروز دانشگاه بودوعصر هم سر کار شب رفتیم خرید. یه دلقک عروسکی موزیکال و یه شلوار گرم راحتی واست خریدیم.عروسک موزیکال هم انتخاب خودت بود.نمیدونی توی...
17 مهر 1391

فراموش کردم تشکرکنم از:

ازمامان ایران وخاله نگین وخاله فرانک تشکر میکنم که روز جهانی کودک رو به آرین کوچولو تبریک گفتند. مامان ایران مبلغ20000تومان وخاله نگین یه عروسک وخاله فرانک یه جفت جوراب کادو دادند. آرین :ممنون مامان ایران وخاله ها دستتون درد نکنه. ...
17 مهر 1391

مسافرت شمال

بالاخره بعد از اینکه کل تابستون امسال رو خونه بودیم وسفرنرفتیم طلسم شکسته شد وهفته پیش روزسه شنبه با بابایی ومامان ایران وبابا عباس ودایی محمدرفتیم به سمت شمال. برای راحتی گل پسر هم یه ویلا با کلیه امکانات اجاره کردیم.اضافه بر اون مامانی کلی وسیله های مرتبط با تورو که یه ماشین جداگانه رو به خودش اختصاص داده بودتو ماشین بابایی جا داده بود.حتی گهواره عسل طلا هم باخودمون بردیم.به پسمل طلا خیلی خیلی خوش گذشت.همگی سعی کردیم همه چیز به بهترین شکل ممکن باشه تا عسلمون لذت ببره. غروب اولین روز هوا خنک شده بود توام با وزش باد.   صبح روز بعد وهوای بهاری.عسل طلا با چمن های جلوی ویلا بازی میکنه.اما کمی هم از آفتاب ...
16 مهر 1391

دلنوشته های من برای پسرم

مینویسم برای تو که عزیزترینی....برای تو که رنگ زندگیمی....نه.....بهتر است بگویم خود زندگیمی. تویی که در یکی از روزهای زیبای خداوند،آفریدگاربی همتا، پرندگان اعجازش را حامل بقچه ای ازمهر وصفای نشات گرفته از وجود نازنین تواز آن دنیا به این سو فرستاد وتورا به دامان من مادر ودیعه نهاد. آری بقچه ای کوچک اما پر ازبینهایت...!!!بینهایت رمز وراز عجیب عاشقی........رمز و راز شگفت انگیز مهر ووفای مادری.....رمز وراز مسئولیت انسان پروری باعشق تمام. واین اعجاز خداست که اینهمه را درون یه ذره نهاده است . الله اکبر....تبارک الله. پسرم،نازنینم....این را بدان ما(من وپدرت)تو را آسان بدست نیاورده ایم.تو گرانبهاترین ها از داشته ها وند...
9 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد