آرین بیقراری میکنه
ساعت 9صبح که مینویسم و هنوز عسل مامان تو خواب نازه چون دیشب دیر و ساعت 5 /2 بودکه خوابیدی وتا الان هم هر یک ساعت بیدار میشی اونم با گریه وجیغ و تابغلت نکنم هم آروم نمیگیری.نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قبلا هم اینطوری بودی اما نه بشدت الان!!!!!!نهایت 2یا3بار در طول شب بیدار میشدی.البته فکر میکنم علتش اینه که دیروز خیلی خسته شدی.دیشب هم خونه خاله فرانک میهمان بودیم وکلی با ارشیاجون بهتون خوش گذشت وبازی کردی واونجا هم تادیروقت قصدخوابیدن نداشتی.
تازه صبح دیروز هم ساعت 11بیدارشدی ودیگه نخوابیدی جز2تا چرت نیم ساعت.مامانی هرکار کرد گل پسر لالا کنه تا عصر زودتر بریم خونه خاله و توهم سرحال باشی اما اصلا فایده نداشت.........نه میخوابیدی ونه آروم وقرار داشتی ویکریز نق میزدی.مامانی هم به خاله زنگ زد وقرار عصر رو کنسل کرد وقرارشد همون9شب با بابایی بریم خونشون.
اماتا اونموقع هم نخوابیدی وغرمیزدی.مامانی داشت کم کم بطور کل از رفتن پشیمون میشد که باباعباس به دادم رسید.اومده بود مثل همیشه یه سری به نوه گلش بزنه که دلتنگش شده بود حسابی.توهم تا باباعباس رو دیدی همه غرونق هات تموم شدندوبا بابا عباس یه ساعتی بازی کردی تا مامان آماده میهمانی بشه!!!!!!!میبینی گلم چه آتیش پاره شدی.
موقع رفتن به خونه خاله توماشین بابایی هم رو دنده نق وغربودی که کم کم نزدیکای خونه خاله خوابت برد.ساعت یه ربع مانده به 10رسیدیم خونه خاله جون.البته تو مسیرمون بابایی داروخانه ها رو برای پیدا کردن شیر خشکت پرس وجو میکردکه دیر رسیدیم آخه شیرخشک هم میخوری و این اواخر بیشترهم مصرف میکنی.مدتیه دوباره شیرخشکت نایاب شده.خداروشکر بالاخره تونستیم از یه داروخانه چندتایی اس ام ای پروگرس بخریم.این اسم مارک شیرخشکت هست که از بهترین مارک شیر خشک هم شناخته شده.
اماااااا خونه خاله که رسیدیم بعد نیم ساعت بیدار شدی وکلی مامانی رو با رفتارت سورپرایز کردی.دیگه نه غر میزدی نه نق تازه کلی هم ذوق میکردی وبرای ارشیا جون دست وپا میزدی.اگه میدونستم اینطور میشه زودتر میومدیم خوب!!!!!
تو دلم گفتم الان خاله فران میگه بچه به این خوبی مامانش چقدر.............دیگه خاله خبر نداشت که تو از صبح تا ساعتی قبل آروم وقرار نداشتی ودایم بغلم بودی.چی بگم عسل مامانی خوب مارو ضایع میکنیا. امابازم خداروشکر تو آروم وخوشحال باش ماهم ضایع شدیم فدای یه تار از موهات.