شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

بقچه عشق

نمایشگاه کتاب

1393/3/5 21:46
577 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل بی همتای زندگی

این پست رو اختصاص دادم به ثبت خاطره  بازدید شما از نمایشگاه کتاب تهران که در روز یکشنبه 14اردیبهشت 93 داشتیم ....والبته کاملابصورت  اتفاقی درست در روزی که پسرم28 ماهه شد .

یادش بخیرسال گذشته با ارشیا جون و  خانواده گلش رفتیم به نمایشگاه  که شما اونموقغ 16ماهه بودی  واولین بار بود میومدی  نمایشگاه کتاب...خیلی هم بهت خوش گذشت ..امسال هم هرچند متاسفانه داداشی ارشیا ی عزیز باهامون نبودندوجاشون هم حسابی خالی بود  اما عمه جون مهربون مارو همراهی کردندوپسرم از بودن در کنار عمه اش حسابی خوشحال بود.

درنظر دارم هرسال اگر توان باشه شما رو به نمایشگاه ببرم.

اینجامجموعه فسقلی ها محتوی 30جلد کتاب تو دستت هست که از عنوان کتاب هاش خیلی خوشت میادمخصوصا کتاب شوشو شکمو...تا اسمش رو میگیم غش میکنی از خنده وخودتم تکرارش میبکنی شوشو شکمو...متفکر

اینم عکس نمای نزدیک از این مجموعه

پسرم تمام سعی خودم رو میکنم تا آنجا که در حیطه توان من مادر هست الفتی نا گسستنی بین شما و کتاب ایجاد کنم بطوریکه کتاب روازجمله  برترین دوستانت درطول  زندگیت بشمار آوری.

سعی دارم زمینه این عشق وعلاقه به کتاب رو دروجودت در هر فرصتی که دست بده بیشتر وبیشتر تر کنم.که بردن به نمایشگاه کتاب یکی از این فرصت هاست.

خوشحالم که پسر دوساله ام الان هم به کتاب علاقه منده واز مامان میخواد تا در طول روز وبیشتر شب ها هنگام خواب برایش کتاب بخونم.

اونروزبه پسرم خیلی خوش گذشت...

در حقیقت اونروز که دارم خاطره اش رو الان ثبت میکنم تصمیم نداشتیم برای بازدید از نمایشگاه بریم..

من  با عمه جون از قبل در مورد اینکه یه روز باهم بریم نمایشگاه صحبت کرده بودما

امااونروز صبح برای کار دیگه ای که من وعمه جون داشتیم رفتیم تهران .ناچارا شما رو هم بردیم .البته بابا کاظم زحمت بردن ما رو برعهده داشتند.چون کارمون زود انجام شد در برگشت تصمیم گرفتیم همونروز برای بازدید از نمایشگاه کتاب هم وقت بذاریم.

اینجا هم جلوی غرفه های کودک با بابا کاظم عکس گرفتی..

خلاصه توفیق دست داد تا در آستانه28ماهگی نوگل زیبامون  بریم برای بازدید از نمایشگاه کتاب..چی بهتر از این که 28 امین ماهگرد زندگی  شما رو در بین انبوه کتاب بگذرونیم وجشن بگیریم.تصورشم فوق العادست...مگه نه؟؟!!

پس 

آروم ویواش...

نه..

بلند وبا فریاد....

نه...

هر جور که تو بگی:

میگم 

دوست دارم 

و

28 ماهه شدنت مبارک 

 

در اونجا و در بدو ورودمون اونم برای اولین بار پسرم صورت خوشگلش رو نقاشی کرد.وشدشکل آقا ببره..

آقا ببر کوچولوی 28ماهه من

قربون صورتت برم الهی...هر کاری کنن رو صورت تو...اول و آخرش تو قرص ماهی

بادنیا دنیا رنگ هم چهره معصومت رو خشن کنن..مهربونی ازش میباره..آقا ببره مهربون من

اینقدر آروم نشستی واجازه دادی صورتت رو نقاشی کنند که میخواستم صورت خوشگل و مهربون وصبورت رو درسته قورت بدم همونجا...با اینکه صبح از خونه اومده بودیم بیرون وخسته بودی اما بازم مثل همیشه خیلی خوب همکاری کردی واذیت وناراحتی آنچنان برامون ایجاد نکردی...اون مقدار کمش هم بخاطر خستگیت بود وحق داشتی...

قربون ببر کوچولوی خوش خنده  وخوش اخلاقم برم من

هر کار کردیم ژست خشن بگیری..نهایت سعیمون عکس بالا شدبوسبغل

فقط مثل قبلنا از بودن داخل کالاسکه بیزاربودی و اصلا داخلش نمیموندی ودوست داشتی بیای پایین وهلش بدی...وبهونه اونو میگرفتی.. خودمون هم خیلی خسته بودیم و بجز  غرفه های  کودک دیگه نتونستیم غرفه های دیگه رو ببینیم.وبرای خودمون هم کتاب بخریم...البته اون کتاب هایی که خودم برای مطالعه میخواستم بخرم وقبل از اومدن به نمایشگاه در موردشون تحقیق کرده بودم همه در ارتباط با تربیت و روش های پرورش جسمی وفکری تو دلبند خوشگلم بود...که اونم هفته بعد ش یعنی روز اختتامیه نمایشگاه برای خرید اونها خودم با دایی محمد اومدیم نمایشگاه دوباره وکتاب هام رو خریدم..البته بازم نه همشون رو.

اینجا در حال دویدن ودر عکس بالا هم کالاسکه ات رو هل میدی

یه کتاب شعر مختص کودکان هم همون اول ورودمون در عرفه کودک برای مطالعه خودم خریدم که مجموعه شعرهای کودکانه است به اسم خرمن شعر خردسالان سروده آقای اسدالله شعبانی میباشد.وخودایشون لطف کردنددرصفحه اول کتاب برای پسرم یادداشت وامضا گذاشتند تا یادگار برات بماند.

ناهارمون هم داخل نمایشگاه خوردیم .البته مامان تو خونه عذا درست کرده بود وآورده بودیم که در فضای سبز اونجا خوردیم...

 

ادامه مطلب یادت نره 

 

 

 

از انتشارات چیستا هم پکیج آموزشی آووارزی سبیلک رو برای شما خریداری کردیم که اگر فرصت شددر آینده نزدیک در وبلاگت در مورد این مجموعه آموزشی توضیح خواهم داد.عکس هم خواهم گذاشت.

همچنین گل رس مجسمه سازی وماژیک  وتخته وایت برد ودفتر نقاشی و چند تا کتاب کوچولوی دیگه وعروسک های انگشتی هم جزئ خرید های خرد وریز اونروزمون بود

 

اینم کتاب بزرگ وپوستری شکل داستان محبوب پسرکم..شنگول ومنگول

 

در قسمتی از نمایشگاه وهمون غرفه های مخصوص کودک فضایی برای شن بازی کودکان اختصاص داده بودند که پسرم لحظاتی در اونجا بازی کرد...ویاد دریا رو برامون تا حدی زنده کرد ...البته دئریا و ماسه هاش کوجا و ..

 

سه عکس پایین هم مربوط به سایت کودکانه حواسم هست میباشد ..پسرم اونجا در کنار خانم مربی نقاشی کشید واز خودش ونقاشیش عکس گرفتند تا داخل سایت بگذارند

آرین دوساله ام مورد توجه خانم مربی مهربون قرار گرفته 

آقا آرین آماده برای گرفتن عکس 

عکس پایین هم مربوط به کتاب هدیه عمو روحانی هست که در پاسخ به صلوات زیبات هدیه گرفتی

همونروز همینکه اومدیم  خونه تا یه لحظه کوتاه که من در آشپزخونه بودم همین کتاب بینوا رو با مازیک هایی که از نمایشگاه برات خریده بودیم حسابی خط خطی کردی عصبانیشاکی

تا پست بعد بدرود زیبای مادرمحبت

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد