شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

بقچه عشق

جمعه تابستانی در کنار رودخانه کرج

1393/4/23 15:48
820 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خورشید تابانم

سلام ماه نور افشانم

صدها سلام تقدیم وجود نازنینت

Valentine smiley 049

خاطراتی که برات ثبت میکنم مربوط به یه جمعه تابستانی گرم  در کنار رودخانه زیبای کرج است

من وبابا کاظم و گلپسر خوشگلمون  تصمیم گرفتیم اونروز بار وبندیل جمع کنیم وکل روز روبریم به دامان طبیعت ...تا به پسرم خوش بگذره و حسابی بازی کنه....

خلاصه صبح جمعه بعد بیدار شدن شما حرکت کردیم به سمت جاده چالوس....البته اگه همچی مثل گذشته اوکی بود شاید بابا یه کله میبردمون لب دریا.

مخصوصا اینروزا که خیلی یاد دریا میکنی... ..اما چون شما  در دوران نقاهت  سرماخوردگی  هفته قبل بودی سعی کردیم استثنائا اینبار حتی فکر رفتن به شمال هم نکنیم بهیچ وجه...وبی توجه به جاده وسوسه کننده چالوس برای رفتن به دریا به همون کنار رودخانه بسنده کنیم..که اونم برای خودش بسیار عالی بود خدارو شکر..

اینبودکه به باغ کنار رودخانه رفتیم وتا شب اونجا بودیم.خیلی به همگی خوش گذشت مخصوصا که خاله نگین در تماس تلفنی بعداز طهراونروز با مامان از پیوستنشون  به ما اطلاع دادندو  با عمو حامد گل اومدند پیشمون...

آجی خاله پیشت باشه و خوش نگذره...مگه میشه آخه؟؟؟؟!!!بغل

ناهار بابا کاطم برامون جوجه کباب کرد وپسرم ناهارش رو کامل خورد ...برای شب هم نون و پنیر وهندوانه خوردیم...خیلی چسبید به همگیمون..خیلی وقت بود این غذای سبک و خوشمزه قدیم الایام در سفره ایرانی  رو نخورده بودیم که هیچ داشتیم فراموشش میکردیم دنیایی پر از شکلک زیبا..شکلک های محدثه

عکس ها کاملا گویا هستند که چقدر به پسرم خوش گذشته..

ببین خودت

بقیه عکس ها در ادامه مطلب(این شکلک قور قوری انتخاب خود گلپسرمه)

برای دقایق اول که من و بابا مشغول برپا کردن چادر وزیرانداز بودیم شما با کامیونت و طنابی که بسته بودی بهش بازی میکردی 

اینجا در کنار مامان و آجی خاله  در کنار رودخانه بازی میکردی..چنان مشغول سنگ انداختن در آب بودی که هر چی عمو حامد ازت خواست سرت را به سمت دوربین برگردونی  فایده نداشت

 

مهربون پسرم به بابا جونش میگه :بابا کامظ خسته شدی بیا رو پای من لالا کنبغل

عکس داخل چادر در کنار مامان وبابا و خاله نگین وعموحامد عزیز

این تصاویر هم داستان جدید آب خوردن گلپسر رو نمایش میده..وتنها جاییکه فرصت کردم از این شیرین کاری خطرناکت عکس بگیرم همونروز بود..

واین داستان همچنان ادامه دارد....گاهی اینقدر طولانی آب رو در دهانت نگه میداری حتی شده مقدار کمی از اون رو که او هم  در مقابل اصرار مامان وبابا به بلعیدن آب توسط شماست که کمیش رو قورت میدی تا خیالمون راحت بشه و دیگه توصیه و اصرارمون روادامه ندیمکچل...بعدش با کمال تعجب میبینیم هنوز در دهانت بوده و ما خبر نداشتیمشاکی...با همون آب میخوابی ..غلت میزنی ...بازی میکنی...حتی گاهی خنده و شوخی هم چاشنی شیرین کاریت میکنی ...و به کارت هیجان میدی...پسرک شیطون بلای خودم...نمیدونی چقدر نگران میشم یوقت  آب تو ریه ات نپره خدایناکرده....یه مدت هم اصلا توجه نشون ندادیم گفتیم از سرت بیفته...اما اصلا اثر نداشت...نه بی توجهی مطلق و نه صحبت کردن و تذکر ملایم....حتی چند بار هم قاطع بهت تذکر دادیم ...که اونم بیفایده بوده...امید بمرور ترک کنی این عادت خطرناک رو...وختم بخیر بشه انشااللهترسو

متفکرنه

شکلک های محدثه

pooh divider

پسندها (2)

نظرات (1)

فرزانه مامان آرین مهر
1 مرداد 93 0:27
وای مامان فرزانه ایشالله همیشه خوش باشید چه عکسای قشنگی وچه مناظری خدا رو شکر که در کنار خانواده خواهرتون بودید واینهمه بهتون خوش گذشتهدر مورد آب خوردن آرین پسر ماهم ازین کارا زیاد میکنه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد