شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

بقچه عشق

پارک ارم

1392/6/3 17:31
961 بازدید
اشتراک گذاری

             سلام پسر خوشگل مامان

اومدم هرچند با تاخیر اما با تبریک ویژه عید فطر  وهمچنین نوشتن خاطره رفتن شما به پارک ارم در همونروز .پس اول عرض تبریک از طرف مامان فرزانه وآرین جون رو داشته باشیم:

     عید سعید فطر بر تمامی مسلمانان جهان مبارک باد

وبعد خاطره شیرین وخوب اونروز رو برات مینویسم:

عصرروز جمعه 18مرداد92مصادف با عید سعیدفطر به همراه خانواده عزیز ودوستداشتنیم یعنی مامان ایران وبابا عباس ودایی محمد وخاله نگین وعمو حامدعزیز ومهربون برا ی بار اول شما رو بردیم به مجتمع تفریحی ارم.

                 

خیلی به پسرم خوش گذشت مخصوصا که همراه با جمع  عزیزانی بودی که خیلی دوستشون داری  واین باعث شده بود حسابی ذوق زده بشی  وسراز پا نمیشناختی .مرتب جیغ میزدی  وبه اینسو وآنسو میدویدی واطهار خوشحالی میکردی وحسابی به جمعمون شادی ونشاط میبخشیدی.هرچند اولین باری هم نبود که با این جمع عزیز همراه میشدیم اما شما هزار بار هم که باهاشون بریم بیرون همینطور ذوق داری وشاد میشی.boy04

                                                

وسایل بازی با چراغهای روشن همیشه مورد توجهت بوده واونروز در پارک ارم هم کنجکاوانه تماشا شون میکردی.از سه تا وسایل بازی اونجا هم استفاده کردی که مناسب سن شما بود .البته یکیشون خانوادگی بود که با مامان وباباسوار شدی.

Hello Kitty Emoticons
Hello Kitty Emoticons
Hello Kitty Emoticons
Hello Kitty Emoticons

 

تا 2نیمه شب در پارک بودیم وساعت3بود که رسیدیم خونه خودمون .با این وجود شما اصلادر پارک  نخوابیدی تا همون ساعت 3که رسیدیم خونمون ودیگه بیهوش شدی از فرط خستگی.برات بالش وپتو هم برده بودم  اما هرچی سعی کردم بخوابی بیفایده بود ومشتاق گشت وگذار وکنجکاوی بودی در حالیکه از چشمات مشخص بود که کاملا هم خوابت میاد.مامان ایران هم سعی کرد بخوابونتت که موفق نشد.goldstarkid

حالا اینهمه مقابله برای چیه نمیدونم...اکثرا میگن چون کنجکاوی اینطورِ هستی؟!!dboy08

علت دیر برگشتنمون  به خونه هم اینبود که  در مسیر رفتن به پارک  ترافیک خیلی سنگینی رو پشت سر گذاشتیم واز ساعت 7که از کرج حرکت کردیم حدود 10شب رسیدیم به پارک.حتی در ترافیک  بودیم که برای راحتی شمایه لحطه تصمیم به برگشتن وصرف نطر از ادامه مسیر رو دادیم اما شور وشوق شما در ماشین مارو در رفتنمون به پارک مصمم کرد.وقتی هم رسیدیم به پارک وشادی زیادشما رو دیدیم خوشحال شدیم که برنگشتیم.aa54

داخل ماشین در صندلی عقب ایستاده بودی وبرای  سرنشینان ماشین های در حال حرکت توی ترافیک دلبری میکردی وبا عکس العمل اونها حسابی میخندیدی.ماشین پلیس هم که میدیدی میگفتی بابایی...بابایی..ببوووو...ببوووو...با دیدن مترو در حال حرکت هم میگفتی کوکوچی چی...کوکوچی چی....الهی فدات بشم شیرین زبونم.

                                             

ناگفته نمونه که با وسایل بازی که برات آورده بودم وهمچنین خوراکی های مورد علاقه ات نیز سرگرمت کردیم تا ترافیک اذیتت نکنه.وگرنه آقا آرین وتحمل بودن در ماشین اونم برای مدت طولانی!!!!!هرگزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز

                          baby with teddy bear flying animated gif

یکبار هم مجبور شدم داخل ماشین پوشکت رو عوض کنم.این اتفاق اورژانسی بارها برام پیش اومده که شمارش از دستم در رفته ودیگه به قول معروف استاد شدم.

                           

                                    

حالا چندتا عکس مربوط به اونروز رو برات میذارم:

نمایی از بخش کوچکی از پارکینگ شماره 3 پارک ارم

مامان وبابای خسته وآرین خان شیطون بلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

خاله نگین وعمو حامد در کنار بابایی وشازده آرین

اینم همون وسیله ای که سه تایی سوار شدیم وشما خیلی ازش استقبال کردی  وقتی اوج میگرفتیم وبه ارتفاع میرفتیم ذوق زده میخندیدی وفریاد میزدی.

این هم از شیطنت های پسر طلا و دویدن های بابایی به دنبالت.چند بار فقط میرفتی در این قلعه سحرآمیز ودوباره در بین انبوه جمعیت می دویدی بیرون...

ارزشمندترین مکانهایی که در دنیا میتوان حضور داشت:در فکر کسی...در دعای کسی...در قلب کسی.پسرم بدان همیشه در فکرم ...در قلبم .....ودر دعایم جایت همیشگیست.

                    

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان عبدالرحمن واویس
4 شهریور 92 17:37
شاهزاده کوچولوهمیشه به شادی وگردش
مامانی بااین همه بدوبدو خسته نباشین

ممنون مامانی.چه میشه کرد بالاخره این نیز بگذرد ومیماند خاطراتش

فرزانه مامان آرین مهر
4 شهریور 92 18:21
سلام چه شب خوبی داشتید معلومه حسابی خوش گذروندید خوشبحال آرین جون با مامان وبابای خوبی که داره انشالله که همیشه خوش باشید

ممنون فرزانه جون.مثل همیشه مهربون وپر از انرژی مثبت.دوست دارم دوست گلم.بووووووووس

زيبا
5 شهریور 92 23:03
سلام هميشه به تفريح
خيلي خوشحال شدم ديدمتون راستش تو ذهنم تصوير ديگه اي ازتون داشتم الان بيشتر ازتون خوشم اومد راستش رو بخواهيد حتي مشتاق ديدار حضوري هم شدم

سلام زیبا جان.ممنون از محبتتون.جدا عکسم رو قبلا ندیده بودی؟منم متقابلا از شما خیلی خوشم میاد وباعث افتخاره که دوست خوب وارزشمندی چون شما رو دارم.حالا بگو چه فکری از من تو ذهنت بود؟!!!!ههههههه
مامان محمد طاها
10 شهریور 92 2:47
سلام عزیز دلم آرین جون .همیشه به تفریح . به ما هم سربزنید خوشحال میشیم.

ممنون خاله جون.بروی چشم شرمنده کمی سرم شلوغه حتما میام محمد طاهای عزیز رو ببوسین


زيبا
11 شهریور 92 12:10
سلام اين بي احتياطي منو ببخش فكر كردم خصوصيه همين الان پاك كردم در اولين فرصت باهاتون تماس ميگيرم يه كم سرم شلوغه

ممنون که پاک کردین.پیش میاد مهم نیست دوست خوبم.بوس
مامان عبدالرحمن واویس
12 شهریور 92 12:54
خاله جون اپیم منتظرتونیم


اومدممممممممممممممممممممم
نگاری
12 شهریور 92 16:27
اخی جونم همیشه به خوشی کوچولوی من
مواظب خودت باش خاله
چه حالی هم داره می کنه


جاتون خالی خاله جونی خیلی خوش گذشت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد