شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

بقچه عشق

سفری بیادموندنی به هرین(اولین جمله گفتن آرین خان)

1392/6/16 17:43
1,693 بازدید
اشتراک گذاری

                  سلام قلب تپنده زندگیرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسل

امروز میخوام از خاطرات خوبی  که با خانواده محترم  خاله طاهره (از دوستان قدیمی وخانوادگیمون )در روز سه شنبه 29مرداد 92 داشتیم رو برات بنویسم.

                                رمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسلرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسلرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسلرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسل

عزیزکم خاله طاهره مهربون ودوست داشتنی که دوست باوفا وخوش مرام مامانه از مدتهاقبل بود که پیشنهاد رفتن به ویلاشون در جاده چالوس رو بهمون داده بوداما متاسفانه شرایط برامون مهیا نمیشد وموفق نمی شدیم برنامه ریزی ای  کنیم وبریم تا اینکه بالاخره طلسم شکست وهفته پیش با خاله طاهره وعمو مجید وآجی حلما وآجی زهرا دو دختر گل ومهربونشون رفتیم .

ویلای عمو مجید  واقع در روستای زیبا ودیدنی  هرین بود..(البته قبل از بدنیا اومدن شما من وبابا با خاله طاهره وخانواده اشون یکبار دیگه به هرین اومده بودیم).رمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسل

روستای هرین در منطقه ای کوهستانی وخوش آب وهوا وبسیار دنج ورویایی واقع شده که دل بیننده رو مجذوب طبیعت بکر وفوق العادش میکنه..به قول مامان بهشت جاده چالوسه.از کرج تا اوجا حدود یکساعت زمان برای رفتن لازمه.(البته جاده ی بدون ترافیک )

                                              

بعداز ظهر سه شنبه با هماهنگی مامان وخاله به سمت هرین حرکت کردیم.عمو مجید عزیز به خاطر ما ازمحل  کارشون مرخصی گرفته بودند.

ساعت 6یا هفت بود که رسیدیم به مقصد .در مسیر فقط یکجا توقف کردیم واز مناطر وشما عکس گرفتیم.در این فاصله بابا وعمو مجید رفتند به باغشون که در دره ای در پایین جاده واقع شده بود وبرای ما سخت بود که با شما کوچولوها بریم اونجا .این بود که خودشون زحمت کشیدند وبرامون گیلاس وآلو وهلو چیدند.

                                   

  باید بگم پسرم خیلی عاشق طبیعته.خیلی ذوق زده بودی .مخصوصا در کنار آجی حلما وزهرا.واین مامان وبابا رو به خاطر تصمیممون برای اومدن به اونجا خوشحالتر میکرد.

قرار بر موندن اونجا رو نداشتیم اما چون دیر حرکت کردیم به  ناچار برای برگشت به شب برخورد کردیم برای همین  عمو مجید ازمون خواست که شب رو اونجا بمونیم تا هم صبج به دیدن روستای واریان که اون طرف  سد کرج هست بریم (فقط با قایق میشه به این روستا رفت)وهم ابنکه خدای ناکرده مشکلی در جاده پیش نیادبه خاطر اینکه مسیر برگشت  کوهستانی وخطرناک بودمخصوصا برای بابا که نا وارد به جاده اونجابود

همگی با اشتیاق پیشنهاد عمو مجید رو پذیرفتیم بیشترم به خاطر اینکه  شما وآجی حلما حسابی شاد وخندان باهم بازی میکردین ودلمون نیومد این شادیها رو زود تموم کنیم .

قبل از تاریکی هوابا خاله جون وحلما جون یکساعتی رو در اطراف ویلا به دیدن مناطر زیبا وگرفتن عکس گذروندیم وبعد برای خوردن چای آلبالو آتیشی که عمو مجید وبابایی درست کرده بودند به ویلا برگشتیم .

در گشت وگذارمون به اطراف ویلا بودکه گل پسر در شیرین زبونی جهش ناگهانی خودش رو بروز داد.ناگهان اسم خاله طاهره رو بطور ناگهانی گفتی....طاهر...طاهر...ویا آجی الما(الف با کسره)....آجی زهآئ=آجی زهرا....رمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسل

آجی زهرا با اینکه کمی کسالت داشت اما باهات بازی میکرد وشما هم لذت میبردی .شما از نوزادی  تا الان که ١٩ماهته میونت با زهرا جون خیلی خوبه.زهرا عاشقته وخیلی دوست داره.

                                

جلمای شیرین زبون پرنسسی شده واسه خودش 3سال و پنج ماههشه ونسبت به قبل بسیار از نظر رفتاری فرق کرده چنان هوای شما رو داشت وازت مراقبت میکرد فکر میکرد مامانته.توهم خوشجال صداش میزدی آجی...وباهاش بازی میکردی خیلی تعجب کرده بودم که تو هم که معمولا بیشتر از چند دقیقه با بچه ها بازی نمیکنی با حلما جون حسابی هم بازی شده بودی...دنبالش میدویدی وسغی میکردی هرکاری میکنه شما تقلید کنی.صدای جیغ زدن وخندیدنتون دیگه گوشامون رو حسابی به فیض رسوند دلمون میخواست بهتون بگیم بابا بسه حداقل یک ثانیه آروم باشید اما دیدن شادیتون مارو هم باهاتون همراه کردبجای تذکر بهتون  .

منکه حسابی باهاتون بازی کردم ودر این فاصله خاله طاهره مهربون شام رو آماده میکرد.دست خاله درد نکنه لوبیا پلوی بسیار خوشمزه ای درست کرد همراه با سالاد شیرازی وماست گوسفندی محلی وشما هم حسابی ازش خوردی البته غیر ماست .نوش جونت.حسن لوبیا پلوش به اینبود که کاملا طبیعی بود یعنی مواد تشکیل دهندش  برای باغچه عمو مجیدکه در جلوی ویلاشونه  بود.

شب ساعت از یک هم گذشته بود اما گویا نه تو ونه حلما قصد خوابیدن نداشتین اگه بهتون اجازه میدادیم تا صبح میخواستین بازی کنین.آجی حلما میگفت من میخوام با داداشی لالا کنم. میخوام مراقبش باشم نترسه.اینبود که مامان وآرین با خاله جون وحلما وزهرا جون در یک اتاق خوابیدیم اول شما کوچولوها رو خوابوندیم وبعد فرصتی کردیم تا در کنا رهم بعد مدتها گپی بزنیم از داستان بزرگ شدن شماها ونگرانی های مادرانه ساعتها حرف زدیم ونزدیک 6صبح خوابمون برد.(البته زیاد خاله رو میبینیم ورفت وآمد داریم اما با حصور شما فرشته ها بیشتر وقتمون رو با شما میگذرونیم )

                            

صبح ساعت ١٠از خواب بیدار شدی.صبحانه رو خوردیم وبعد با تماس تلفنی از محل کار عمو مجید تمام برنامه هامون بهم ریخت.ومتاسفانه نتونستیم از روستای واریان دیدن کنیم.از عمو مجید قول گرفتیم بزودی در هفته های آینده برنامه رفتن به اونجا رو هم ترتیب بدهند.

                               

ناگفته نمونه که از پیشرفت زبانی شما در این سفرگفتم اینم اضافه کنم که در مسیر رفت وبرگشت از تونل ها ی واقع در جاده خیلی استقبال کردی وبا دیدنشون بوجد میومدی ومیگفتی توئل...تا اینکه بعدا یه روز دیگه که خونه بابا عباس بودیم این جریان رو با ذوق برای بابا عبا هم تعریف کردی واین بود که اولین جمله خودت رو گفتی..اینطوری:(عبا...عبا...آگا آینن .....بفت ...توئل)...ای جانمممممممممم نمیدونی چقدر مامان رو شاد کردی بغلت کردم وغرق بوست کردم شیرین زبونم.جمله دو کلمه ای از ١٨ماهگی میگفتی اما سه کلمه هنوز نگفته بودی.هرچند دیگه هم هرچی گفتیم تکرار نکردی اما همون یه بارشم خیلی عالییییییی بووووود آفرین بر پسر نازنینم.قربون اون  زبونت برم من شیرینکم.

 در پایان هم از عمو مجید وخاله طاهره ودو گل زیباشون برای تمام مهربونیهاشون تشکر میکنیم.

                 

خیلی زیاد نوشتم منو ببخش پسرم.

حالا عکس هایی از اونروز رو در ادامه مطلب برات میذارم تا خستگیت در بره:

 

 

رمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسل                     رمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسل                        رمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسل

حلما جون خاله وعشقم آرین خانرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسلرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسلرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسلرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسل

آرین گل مادر در کنار آجی زهرای مهربونرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسلرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسلرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسل

مامان -حلما جون -آرین جون -خاله طاهره عزیزرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسلرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسلرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسل

اینجا همون قسمتی هست که در بالا شرح دادم عمو مجید وبابایی رفته بودند باغ برای چیدن میوه.آرین وحلما منتظرشونند....عکس پایین هم ببین جالبه رمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسل

به چهره آرین خان در دو عکس دقت کردیننیشخندبابا جذبههههههههههههههههه

بادیدن جدیتت یاد خصوصیات کودکان دیماهی افتادم که اخیرا در وبلاگ یکی از دوستان خوندم وانشاالله در آینده برات در وبلاگ شما هرمانتیک قلب پیکسل ها پیکسل پیکسلم ثبت خواهم کرد

از این عکس به بعد ماجراهای شما وحلما جونی رو میبینیم

                              

 

Kaos  verdeGif KaosKaoskaosKaosKaosKaos

همونطور که میبینی یه باطری قدیمی موبایل شده موبایل فینگر تاچ حلما خانم که با یه موبایل واقعی هم عوضش نمیکردوباهاش عالمی داشت موبایلشون عکس هم میگیره بعلهههههه چشمکالهی دورت بگرده خاله پرنسس کوچولو(عجب دنیایی دارن این فرشته ها)kaos

KaosKaos            KaosKaos             KaosKaos

دورتون بگردم مننننننننننننننننننننننن فرشته های مهربون کوچولوKaos

عمو مجید در حال درست کردن چای آلبالو آتیشی Kaos

KaosKaos  Kaos                      KaosKaosKaos

KaosKaosKaosKaosKaosKaosKaosKaosKaos

kaoskaoskaoskaoskaoskaos

KaosKaosKaosKaosKaosKaosKaosKaosKaosKaos

KaosKaosKaosKaosKaosKaosKaos

kaoskaoskaoskaoskaoskaos

Kaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos Luna

صبح روز بعدKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos LunaKaos Luna

در مسیر برگشت وچشمه آب طبیعیkaoskaoskaoskaos

لبانت پرخنده ودلت همیشه شاد باد

ای شکوه وشادی بخش به تمام لحظه هایم

         خداوند نگهدارت باد

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

فرزانه مامان آرین مهر
16 شهریور 92 7:45
سلام من دیروز کامنت گذاشتم ولی نیست


سلام دوستم خودتو ناراحت نکن.از این اتفاقا زیاد میفته.
مامان فاطمه
16 شهریور 92 16:53

همیشه به گردش و خوشی


[ممنون خاله جون.
مامان سونیا
17 شهریور 92 15:02
همیشه به گردش و شادی
چه جای قشنگی رفتید
خوشحالم که بهتون حسابی خوش گذشته
آرین جون چهره اش واقعا شاد و دیدنی شده توی این عکسا
راست میگید تمام کارهاش رو تقلید کرده از حلما جون


[
فرزانه مامان آرین مهر
17 شهریور 92 16:22
فرزانه جون سلام .حیف که کامنتم نرسید خیلی نوشته بودم انشالله همیشه به گردش وسفر بوس برای آرین عزیز




سلام دوست جونی خوب بازم بینویس خواهرررررر الان دلم پیش نوشته هاته.....شوخی کردم عزیزم میدونم خیلی بده نوشته های آدم میپره دیگه اونطور مثه اولش نمیشه نوشت


مامان عبدالرحمن واویس
17 شهریور 92 18:17
شاهزاده کوچولو همیشه به گردش وشادی عزیزم
خوشحالم که بهتون خوش گذشته
مامانی جون عکساهم خیلی قشنگ بودن دست گلت درد نکنه


ممنونم دوست خوبم دوشاخ شمشاد رو ببوسین
کاکل زری یا ناز پریییی
17 شهریور 92 20:32
عزیزممممممممممممممممممممم ارین جونم بزرگ و اقا شده ماشاالله. چه روز خوبی داشتین خاله جون به به عجب صفایی منم چایی البالو میخوام خووووووووووو اخ که چقدر دلم هوس چنین تفریحی کردههههه دوستان به جای ما عزیزم خصوصیتم یه چک کن

الهی فدات شم مامانی جون اینطور نگو وووووووووووووپاشو بیا پیشمون میبریمت ددر وچای آلبالو هم برات بروی چشم درست میکنیم بخدا بی تعارف میگما نکنه آرتین جونم دلش بخواد

بهار مامانه برسام
17 شهریور 92 22:30
سلام خانمی گل
فدای محبتت
آرین جونم هزارماشالله خیلی خوشمله و نانازیه
خدا حفظش کنه
چه جالب
پس میتونن دوستای خوبی برای هم باشن


ممنون سمانه جان از محبتت.باکمال افتخار وبا اجازه شما رو لینک کردم
بهار مامانه برسام
17 شهریور 92 22:35
اصلا نمیدونم کامنت هام ثبت شد یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
نمیدونم چرا پیج کامنت ها درست لود نشده!!!!!!!!
امیدوارم کامنت هام درست ثبت شده باشن


سلام دوست عزیز.من 2کامنت ازتون دارم.یعنی بیشتر از2تا بودند؟؟
مامان عبدالرحمن واویس
18 شهریور 92 12:19
عزیزم رمزوواستون تلگراف کردم چون دیگه عوض نمیشه


ممنون عزیزم در اولین فرصت میام تولد عبدالرحمن عزیزم
مامان عبدالرحمن واویس
18 شهریور 92 12:33
سلام عزیزمدرموردزبان بایدبگم من اطلاعاتم صفر ازیه مجموعه زبان انگلیسی که حاصل دست رنج یه دوست مهربونه که تجربیات مادرانشوبدون منت دراختیارمادرای دیگه قرارمیده استفاده میکنم
زمانی که من تهیه کردم ازمایشی بود ولی از20شهریورتا23تونمایشگاه مادروکودک غرفه منومامان بازداره بفروش میرسه خود سحرعزیز(مدیرمجموعه)همونجاست وهرسوالی داری میتونی ازش بپرسی
این ادرس وبلاگشهwww.sos.niniweblog.comمیتونی بری اطلاعات روازاونجا دریافت کنی
اینم ادرس تاپیکه هرسوالی داری الان بروبپرس سحرعزیزجوابتومیده موفق باشی عزیزمhttp://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=551204
سوالی داشته بپرس جوابتومیدم عزیزم

لطف کردی دوست عزیزم ممنون بخاطر تمام محبتات.بروی چشم حتما از آدرس هایی که برام گذاشتی استفاده میکنم.

الهه مامان یسنا
18 شهریور 92 13:43
همیشه به گردش عزیزم


ممنون خاله جون
بهار مامانه برسام
18 شهریور 92 14:21
مامانی جونم من اسمم "بهار" خانمی نه سمیه
قربونت شم اسمم رو هم اینجا هم تویه کامنت های وبمون اشتباه نوشتید
گلم منم با کمال میل و افتخار شما عزیزم و پسمل خوشملتون رو لینک کردم
به امید دوستی های بیشتر

وایییییییییییییی بهار جونم شرمنده بخدا خانمی عذرمیخوام نمیدونم چرا اینطور نوشتم ای داد برمن

بهار مامانه برسام
18 شهریور 92 14:28
دیدی گلم منم اشتباه کردم...بهم گفتی سمانه گلم
خانمی آره برسام اکثر مواقع خودش میخوابه و من وقتی مشغول کارامم میبینم صداش در نمی یاد میام میبینم طفل معصومم بی هیچ دردسری لالا کرده
برسام کلا از اول از وقتی 9ماه با من بود خیلی مظلوم و بی دردسر بود
من تا روز انتقالم به اتاق عمل کوچکترین درد یا ناراحتی بارداری رو تجربه نکردم و کلا پسملم خیلی هوای منو داشت در صورتیکه یکی از فامیلامون دوران بارداریش با من بود اون بنده خدا هر چند وقت یه بار درد داشت و هز از گاهی هم کارش به بیمارستان میکشید
ولی من اصلا حس نمیکردم باردارم یعنی اگر برسام تکون نداشت انگار نه انگار که باردارم و انگار فقط کمی وزنم زیاد شده بود
طفلی برسام خیلی مظلوم و صبور و آرومه
خدا آرین گل رو حفظ کنه
این نی نی جونیا عشق و امید و همه چیز ما هستن
خدا خودش حافظ همه هستی ما باشه

شرمنده ام دوست خوبم خودمم نمیدونم چرا اینطور نوشتم حواس که نیست خواهر.واقعا بنده رو ببخشید دوست گلم.خدا گل پسرت روبرات حفظ کنه.هزارماشاالله بهش

بهار مامانه برسام
18 شهریور 92 14:31
خانم گلم آره آموزش ماشینم دارم
رویه چشمم امروز تویه سیستمم سرچ میکنم پیدا میکنم براتون میزارم اگه اشتباه نکنم دویا سه مدل هم دارم یه مدل هم آموزش بافتنی ماشین مک کوئین رو دارم
یعنی خود ماشین مدل مک کوئین با کاموا بافته شده چیز جالبیه اونم پیدا کنم براتون میزارم
رویه جفت چشام
قربون محبت و لطفت عزیزم
آرین جون رو از طرف من ببوس

خیلی ممنونتون میشم اگه این لطف رو در حقم بکنین دوست مهربونم میام وبتون

مامان آیدین
18 شهریور 92 17:21
سلام مادر خانومی همیشه با شازده پسر خوش باشینما همیشه میایم وبتون و شمایکی از دوستان خوب ما هستین ولی چند مدته اینترنتمون سرعت پایینه کد امنیتی برامون نمیاد برای همین فکر میکنین نیستیم ما همچنان عاشق آرین جون و مامانش هستیم دوستتون داریم زیاد

قربون دوست خوبم برم دلمون تنگ شده بود براتون حسابی ممنون از محبتت عزیزم .شوخی کرده بودم از نوع دوستانه...میدونم عزیزم از این قبیل مشکلات پیش میاد برای همه.انشاالله خوش وسلامت باشین هر جا هستین ماهم دوستن داریم یه عالمه.

مامان امیرعلی
28 مهر 92 0:33
سلام فرزانه جون دلم واستون تنگ شده بود آرین جونو از طرف من ببوس...من از پستای قدیمی شروع کردم ببینم تو این چند وقت ما نبودیم پسر خوشگل ما کجاها رفته






سلام دوست عزیزم .خبری ازتون نبود؟داشتم کم کم نگران میشدم.خیلی خوشحالم اومدین.امیر علی خوشگلم رو ببوسین.بزودی میام وبتون دلم واستون تنگ شده بود.بووووووس


niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد