شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

بقچه عشق

دنیای شیرین یکسال ونیمگی

1392/4/29 10:19
1,502 بازدید
اشتراک گذاری

     سلام آقا آرین شیرین من

قربون خودت ودنیای شیرینت برم که روز بروز قربون خدا برم شیرینترم میشه که هیچ شیرینی ای تودنیا باهاش برابری نمیکنه

گل گلکم... شیرینکم ...عسلکم......فدای اون زبون شیرینت بره مامان که کلمه هارو که ادا میکنه مامانی بیهوش میشه....واییییییییییییییییییییییییییی که خیلی شیرینییییییییییییییییییییییییی پسرررررررررررررررررررررررررررررر

پسرم اینروزها معنی ومفهوم بازوبسته وبالا وپایین وعقب وجلو رو بخوبی میدونه.تازه عقب عقب که میره میگه عبب(فتحه روی ب اول)وبعد یهویی به سمت جلو میدوه ومیگه جئووووو ولباش رو به حالت ووووو غنچه میکنه که شهد وشکر ازش میبارههههههه....ماچ

وقتی از راپله های اپارتمان بالا یا پایین میریم انگشت اشاره رو میذاره روی بینیش ومیگه هیس هیسسسسسسسسسسسسسس.اینو از مامان وبابا یاد گرفته که بی سروصدا راپله ها رو طی کنه.وقتی کسی خواب باشه هم این کار رو انجام میده قربونش برم که اینقدر با فهم وشعوره این آقاپسر.

تو خوراکیها هم عاشق زیتونه شدید وتا اونو سر سفره ببینه مرتب میگه تون تون ...ماما تون تون بده .....این بده گفتنش رو که دیگه نگید....دستهاش رو به حالت تقاضا میاره جلو ولپش رو میچسبونه به شونش وبا ناز وادا میگه بده......ای جونم که میمیرم واسه این رفتارش...گاهی دیرتر بهش زیتون میدم تا مرتب جمله اش روتکرار کنه ومنم بیهوش بشم...از سس گوجه فرنگی هم همینطور خوشش میاد...تا اسم سس میاد اشاره میکنه به یخچال وبعد دستاش رو به حالتی که سس توشه میگیره ووانمود میکنه داره روی غذاش  سس میریزه صداش هم در میاره شششششششششششششش یعنی سس میخوام همونی که اینطوری میریزن روی غذا....از این نمایشی اجرا کردنش منو بابا غش میکنیم ...خدایی هنرپیشه ایه واسه خودش این گلپسر.قلب

کلا شازده عسل من عاشق خوراکی های شور وترش هست وکمتر شیرینی دوست داره....جالبه بستنی رو که اصلا دوست نداره...سوال

هنوز مامانی واسش عذای جدا میپزه وفقط هر ازگاهی اونم بستگی داره به غذاش وعلاقش به اون از عذای سفره هم میخوره مثه قورمه سبزی وماکارانی وشامی .پسرم تا الان 12دندون داره که 4تاش نصفه ونیمه اومدن بیرون از لثه.

اگه بیرون از خونه باشیم وباد بوزه سریع دستاش رو روی سرش میذاره و میگه باد...باد...البته از 2ماه پیش متوجه باد و اسم اون میشدوبا وزیدن باد چشماش رو گرد میکرد وبه مامان میگفت ماما وبعد دستش رو میذاشت روی سرش....یعنی داره باد میوزه....

جوراباشو خودش از پاش درمیاره وسعی هم میکنه بپوشه اما بدون کمک نمیتونه خودش بپوشه...در پوشیدن لباس با کمک مامان هم تا حدی استاد شده....تشویق

پله های سرسره رو خودش بدون کمک مامان وبا کمک نرده بالا میره البته منم دلم طاقت نمیاره وپشت سرش وایمیستم اما جدیدا بهم میگه ماما برو.....پسر شجاع من دوست دارم یه عالمه.تشویق

علاقه شدیدی به آب بازی داره .بهم میگه ماما دس دس یعنی دستت رو بده بهم ومنم دستش رو میگیرم واونم میبرتم دم در حموم واونجا میگه باز ...باز ...یعنی در حموم رو باز کن....بعد میگه عموم...عموم....آب باشی...آب باشی...یعنی بریم حموم آب بازی کنیم....خونه مامان جون هم که میره باهم میرن حیاط و حسابی آب بازی میکنه....لبخند

با باغبان پارک جلوی خونمون هم دوست شده وهر وقت ببینتش میدوه پیشش و ایشون هم که پیرمردی مهربونه شلنگ آبیاری  رو میده دست آرین وآرین خان هم حسابی آب بازی میکنه وخودش رو خیس میکنه وگاهی هم عمو باغبان بنده خدا رو...قهقهه

برای 18ماهگیش یه وان بزرگتر براش خریدیم تا بره خونه مامان جون وظهرها که هوا گرمه توی حیاط آبتنی کنه حسابی ولذت ببره...

توی جمام هم دوست داره دهانش رو باز کنه زیر شیر تا آب بخوره در حالیکه سرش رو بالا میگیره واین خیلی خطرناکه ومامان رو نگران میکنه...کلافه

علاقه زیادی به نماز اول وقت هم داره این گل پسر که گاهی مامان فرزانه تنبل رو شرمنده میکنه.هروقت صدای اذان رو بشنوه میره سمت کشو وجانماز رو میاره میده به مامان ومیگه اآآآآآآه...یعنی الله....وخودش هم مامان رو در سجده همیاری میکنه ...قلب

تا حدود زیادی در بطری ها رو خودش باز میکنه....با بطری خالی نوشابه هم سرگزم بازی میشه برای دقایقی...درش رو باز میکنه...فشارش میده واز صداش خوشش میادبطوریکه مامان رو صدا میزنه وبااشاره به بطری میگه تق تق تق...پرتابش میکنه به اطراف خونه...میندازه زیر کابینت ها وخیز میشه برش میداره ...آب میریزم داخلش وهی تکونش میده واز صداش لذت میبره..نیشخند

یه بار با یه بطری آب معدنی  کوچولو بازی میکرد دیدم آورد داد بهم گفت آب..آب..یعنی آب بریز توش منم کمی آب ریختم داخلش ودادم دستش ببینم میخواد چیکار کنه...یهویی با کمال حیرت تمام آب داخل بطری رو سر کشید..خیلی ترسیدم بپره توی گلوش واز اونوقت تا حالا دیگه هیچوقت آب توش نمیریزم .نگران

وقتی توی ماشین خودش وسه چرخه اش میشینه سریع کمربند ایمنی رو میگره تو دستاش وسعی میکنه ببندتشون.اما از صندلی ماشین کودک بیزاره خیلی شدید اصلا حاضر نیست برای یک ثانیه هم توش بشینه واین از مشکلات اینروزهای ما با گلپسره....برای همین هروقت کار داشته باشیم وبایدباماشین بریم بیرون یا بابایی بنده خدا باید بیاد ببرتمون یا با آژانس باید بریم..یه بار امتحان کردم خیلی اذیت شدم اینقدر عزیزدل مامانی گریه کردوجیغ زد که از نیمه راه برگشتم خونه وکلی حرص خوردم...تازه اگه من وبابا 2تامون هم باشیم بازم شما حاصر نیست در صندلی ماشین بشینه...خوب علاقه نداره دیگه تمام سعیمون بر اینه که به صندلی ماشین عادت کنه هر چند بعید میدونم....ناراحت

تا چراغ خاموش بشه میگه بق رفتتتتتتتتتت.هورا

بخوای چیزی رو قایم کنه دودستش رو میبره پشت سرش ومیگه نیس.الهی فدات شم عاشقتمممممممممممم.ماچ

هرچی سئوالی ازش  بپرسیم میگه نهههههههههههه.البته مفهوم نه رو خوب میدونه .

خیلی وقتها اینطور یاد گرفته که وسایل رو سر جای خودشون بذاره هرچند درمورد اسباب بازیهاش تو خونه خودمون صدق نمیکنه اما خونه مامان حون با اسباب بازیهاش بعد بازی اینطور رفتار میکنه ووسایل آشپزخونه ولوازم آرایشی مامان هم بعد بازی سر جاش میذاره..تشویق

اما کار جدید دیگش هم اینه که وقتی بالیوان آب یا دوغ بخوره باقیش رو میریزه روی فرش وخیلی هم لذت میبره.هرچند برای من خوشایند نیست اما سعی میکنم با نادیده گرفتن این رفتارش این کارش رو فراموش کنه کم کم...چاره ای نیست واین کار جزیی از کارهای این دوره سنی بچه هاست وگذرا...عینک

انگشتش رو میذاره رو سینش ومیگه آینن.اینطوری خودش رو معرفی میکنه وهزاران شیرین کاری دیگه...قلب

حالا بهتره چندتا عکس مرتبط با کاراش هم بذارم

 

خلاقیت در بازی کردن گلپسرم بیسته بیسته

بدون شرحمشغول تلفن

وقتی آرین خان بره سراغ لوازم آرایش مامان

اونوقت بهترین اتفاقی که ممکنه بیفته

و شایدهم روش استفاده دیگه از لوازم آرایش هم بهمون آموزش بدهنیشخند

بعلهههههههههههههههههههههتعجبمتفکرکلافه

چطوری برای گلپسر شیطون بلا بایدتوضیح داد که پسر جون جونی ٢ماهی میشه مداد رنگی واست خریده بابایی!تعجبدرعکس بالا زیرمداد رنگی ها هم نقاشی های شازده پسرهست که مامان با تاریخ براش فایل بندی میکنه.قلب

چقدر از نواختن موزیک به روش بالا لذت میبرهآخ

چقدر عالیههه؟!وقتی نفس مامان تو خونه راه میره ومینوازد تا همه از شنیدنش لذت ببرندساکتنیشخندآقا آرین حواست باشه مامان اینجا آپارتمانه هاوقت تمام

زیبایی ماجرا اینجاست که گل پسر بعد از اینکه از نواختن خسته شدنداسباب موسیقی رو برمیگردونه سر جاشون(گفتم پسرم منظمه)ببینیدقلب

آرین:اییییییییی بابااااااا؟! پس چرا این یکی لای در موند؟؟!!!

خوب یکبار دیگه امتجان میکنم.برو سر جات تا در بسته بشه.آفرینننننن

خوب حالا درست شد...درهم دیگه  بسته میشههوراتشویق

جای حوله حمامش رو بخوبی میدونه.کافیه اسم حموم رو فقط بیاری بدو بدو میره سراغ حوله اش واونو میاره میده به مامان با ذوق.البته مامان اصلا یادش نمیاد جای حوله رو قبلا بهش نشون داده باشه .امان از دست وروجک شیرین من.

اینم بازی با بطری های خالی که در بالا بهش اشاره کردم.

از بازی های دیگه اینروزای شاهزاده کوچولو سه چرخه سواریه..البته گاهی با همبازی دیرینه اش...نی نی خان...(جریان دوستی آرین وعروسکش نی نی خان  یادتون مونده که؟چشمک)

پسر مهربونم داره میبوسدش تا این حد دیگه باهاش جور شده وباهاش دعوا نمیکنه اصلاوابدا؟!!تعجبچنددقیقه بعد از این هم این رفتار دوستانه ادامه دارد هادروغگو!! بعدش رو دیگه خودتون حدس بزنید ؟خنثی

همچنان عاشق ماشین بازی(ماشین هایی که عمه جون براش سوغات آورده)

آرین خان میدونه ماشین پلیس و ماشین آتش نشانی وآمبولانس آژیر میگشند.وقتی با اونا بازی میکنه  خودش هم میگه ببووو ببووو  ببووو..ماشین آتش نشانی وماشین پلیس موزیکال بالا رو قبل از واکسن 18ماهگیش براش خریدم تا تنوعی بشه وسرگرمش کنه شاید درد واکسن فراموشش بشه  وحواسش پرت بشه بدون تاثیر هم نبود!!

همیشه هم با ماشین بازی فقط سرگرم نمیشه.خودش میشینه رو صندلیش وبا لگو ها وگاهی نقاشی کردن سرگرم میشه.هرچند خیلی کوتاه مدت؟؟!!!جالبش اینه که خودش یاد گرفته بشینه روی صندلیش واز روش بیاد پایین.آفرین پسرم.

و اما کار جدید دیگه اینکه گلپسر مدتیه یاد گرفته خودش در خونه رو باز میکنه .هزارماشاالله قد کشیده پسر خوشگل مامان (این هم در جای خودش نگران کننده است ومامان همیشه در خونه رو قفل میکنه .)ببینید:

به همین راحتی!!!!!

از پله های سرسره بزرگه میره بالا...

پسر شجاع مامان مراقب باش آرومتر....

واما بالای پله ها هم تصویر نگران مامان فرزانه دیده میشه.شیطونک مامان کاری میکنه که مامان فرزانه مجبور بشه خودش هم بیاد بالای سرسره عین یه بچه کوچولو وگلپسر رو همراهی کنه ..هرچند عسل طلا هم اجازه نمیده نزدیکش باشم..خدا خودش حافظت باشه عزیزکم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

پگاه
12 مرداد 92 13:43
آرین نانازی فدات شممممممممممممممممم تو چقدر با این موهات نانازی شدی خاله ، دل آدم برات ضعف می رهههههههههه

جیگرتوووووووووو من بخورم که چه خوشگل از پله های سر سره بالا می ری

مرسی خاله مهربونم منم شما وآرش جونی رو خیلیییییی دوست دارم

دایی محمد
20 مرداد 92 14:43
خدا جون بیام بخولم این پسر ناز و بلا رو.قربونش بره دایی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد