شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

بقچه عشق

واکسن 18ماهگی

1392/4/27 19:24
711 بازدید
اشتراک گذاری

       سلام برعشق وامیدم

        آرین یکسال ونیمه

             ماااااادرررررر

برای واکسن ١٨ماهگیت یه پست جدا گذاشتم چون میدونم مامانای زیادی هول وهراس زدن این واکسن رو دارند درست مثل خودمن.دوست داشتم تجربه واکسن زدن شما رو بذارم تا مامانای دیگه هم استفاده کنند.

                                         

بنظر من اونقدرها هم که میگن ترسناک نیست .خیلی معمولی ونسبتا راحت.در حد زدن واکسن دیگه...آرین که اینطور بود خداروشکر.

واکسن ١٨ ماهگی شما رو با یک هفته تاخیر روزیکشنبه٢٣تیر٩٢ در مرکز بهداشت زدیم.تاخیرش هم به خاطر همزمانی واکسن شما با عروسی خاله نگین جون بود.با اینکه میدونستم تاخیریک هفته ای در زدن واکسن اهمیتی ندارد اما باز هم ٢روز قبل با پزشک متخصص شما مشورت کردم وهمچنین با مرکز بهداشت نیز هماهنگی انجام شد چون واکسن ١٨ماهگی فقط ٢روز در هفته زده میشد.میخواستم کمترین زمان تاخیر رو برای زدن واکسن داشته باشی.

صبج ساعت ٩با بابایی رفتیم مرکز بهداشت و٥/٩هم واکسن بهت تزریق شد.یکی به دستت(راست) ودیگری به پات (چپ).قطره فلج هم خوردی.موقع تزریق تو بغل من بودی مثل واکسن های سابق گریه نکردی فقط یه کوچولو گریه کردی.دیگه مرد شدی هزار ماشاالله.چشمک

بعد از زدن واکسن در حیاط مرکز بهداشت بازی کردی وبعد از اون هم به خونه برگشتیم داخل خونه بازی کردی وراه رفتی .(از تجربه مامانای دیگه میدونستم راه رفتن بلافاصله بعد از تزریق  درد بعدش رو کاهش میده)روز اول باید کمپرس سردهم روی پات میذاشتم اما اصلا اجازه نمیدادی تا به پات اشاره میکردم گریه میکردی.مجبور شدم از کمپرس صرف نظر کنم.خدا روشکر درد پات هم با همون قطره استامینوفن وشربت بروفن که برای کنترل تب بهت میدادم کنترل شدوزیاد اذیت نشدی.(فقط همون روز اول درد داشتی)

نزدیک ٦عصر بود که تب شروع شد اما دمای بدنت چندان بالا نبود وبا قطره وشربت بروفن کنترل شدفقط کمی بیحال بودی ونق میزدی  مرتب به پات اشاره میکردی .الهی بمیرم .بیشتر دوست داشتی بغلم باشی وفقط هم بغل من.

ساعت ٧رفتیم خونه بابا عباس تا شایداونجا آرومتر بشی اما اونجا هم بیحال بودی وحوصله بازی کردن نداشتی .جریان واکسن زدنت رو به زبون خودت برای همه تعریف میکردی .قربونت برم من شیرین ادای مادر.ماچ

شب اول مامانی تا صبح هر یک ساعت دمای بدنت رو چک میکردمختصر دمای بدنت بالا بود اماقابل کنترل.(بادارو ویه بار هم پاشویه کردن کنترل شد.)صبج روز دوم هم کمی بی حال وحوصله بودی اما نه اینکه بخوابی.بازی میکردی اما نق هم میزدی ودوست داشتی بغل مامان باشی.

               

ناگفته نمونه که  دندونهای کرسی پایینت هم که  در حال در آمدن بودندهمزمان با واکسن زدن شده بودند وخود این قصیه هم مزید علت شده بودبرای بیقراری هات.

خیلی برای یه مادر درد کشیدن جگر گوشش(حتی به اندازه نوک سوزن) سخته.....خیلی.....اما دلم رو آروم میکردم که همه اینا به خاطر سلامتیته پس باید تحمل کرد.کاش میشد همه دردات رو به جون خودم بخرم تا تو یه کوچولو هم درد نکشی شیشه عمرم.

تاروز سوم که خیلی بهتر بودی میتونم بگم اصلا دیگه داغ نبودی وسرحالتر از قبل.قلب

فکر میکردم که دیگه همچی بخوبی سپری شد تا صبح روز چهارم که از خواب بیدار شدی دیدم اصلا نمیتونی راه بری وگریه میکردی گریهاول خیلی نگران شدم اوهاما یادم افتاد تا دیروز شربت مسکن میخوردی ودرد ناحیه تزریق برات قابل تحمل بوده اما ١٦ساعتی بود که دیگه بهت مسکن نداده بودم بلافاصله دوباره بهت شربت بروفن دادم ویکساعت بعد کاملا درد برطرف شد وبخوبی راه رفتی .در ضمن دیگه هم بهت شربت ندادم چون خداروشکر مشکل کاملا برطرف شد.

خدارو هزاران مرتبه شکر که این نیز بگذشت.تا ٦سالگی دیگه از واکسن راحت شدی.انشاالله همه نی نی های ناز وعزیز هم این مراحل رو بخوبی وراحتی سپری کنند.قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

فروشگاه نادین
27 تیر 92 19:42
پیشاپیش حضور شما دوست عزیز را در فروشگاه اینترنتی لوازم جشن تولد نادین ارج می نهیم.
طراح قالب اختصاصی نی نی خودتون
27 تیر 92 20:05
اگه میخوای وبلاگ نی نی خوشگلتو به طور اختصاصی طراحی کنی، طوری که عکسش توی قالب استفاده بشه، من میتونم این کارو برات انجام بدم... http://designer123.blogfa.com/
مامان امیرعلی
28 تیر 92 14:58
سلام
منم خیلی از این واکسن می ترسیدم ولی خداروشکر پسرم خیلی اذیت نشد مثل ارین جان


خداروشکر امیر علی عزیزم هم اذیت نشده

مامی مائده
29 تیر 92 22:54
سلام گلم

زدم تو کار طراحی تقویم، تم و کلیپ تولد اگه خواستی در خدمتت هستم

http://photothem.blogfa.com/

با کمال میل دوستم

مامان سونیا
5 مرداد 92 10:36
چقدر اذیت شدی عزیزم دلم عوض دیگه تا 6 سالکی راحت شدی انشالله همه پروژه ها رو به راحتی و موفقیت پشت سربگذاری تندرست باشی گلم


ممنووووووووووووووووووووووونممممممممممممممممممم خاله جووووووووووووووووووووون
خاله فرانک
7 مرداد 92 13:47
فرشته ناز خاله میدونم خیلی درد داشته ولی در عوض سالم و سلامتی عزیزم

خاله جون شما همیشه بهم لطف دارین دوستون دارم.داداشی جونم رو ببوسین
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد