روزهای بهاری مادر وپسر
سلام شاهزاده من.
اینروزها دیگه تو خونه موندن برات معنایی نداره وتقریبا میتونم بگم خیلی سخت شده.حق هم داری عزیزکم.این روزها از آن توست باید شاد باشی وتفریح کنی .وظیفه منه که تمام اینروزها شرایط شادی وبازی رو برات مهیا کنم وتمام تلاشم هم در این خصوص میکنم .تمام فکر وذکر مامان شادی وآرامش شماست مثه همه مامان ها.
تقریبا هرروز با هم یکی دو ساعتی هم شده میریم بیرون تا هم شما تفریح کنی وهم به توصیه پزشکت آفتاب بگیری.در این بین گاهی مامان به خرید های خونه هم میپردازه.
خلاصه که این روزهای مامانی دیگه جزئ عمرش به حساب نمیان .نمیدونی چه صفایی داره با یه پسر ناز و باهوش و شیرین ادا بری پیاده روی ....خرید ....پارک......
این روزها تمام دقایقش رو.... لحظه به لحظه اش رو ...با عمق جانم نفس میکشم وپر میشم از عشق وشور زندگی وخدا رو شکر میکنم از داشتن پسر ماهی مثه تو.
عزیز مادر نمیدونی وجودت چگونه عطر زندگی به لحظه هام داده بطوریکه گاهی دوست دارم زمان رو متوقف کنم تا این دوره تموم نشه.
عاشقتم ای تولدت شور انگیز ترین وزیباترین رخداد زندگانیم.ای بودنت شادی بخش به دقایقم .ای وجودت گرمابخش قلبم پسرم ...عمرم...جونم.....نفسم ....همه دنیای مادری ....باور کن
همیشه با نیم نگاهی...آری فقط نیم نگاهی از روی مهر همچون این روزهای کودکی شادم کن که به آن محتاجم چون اکسیژن برای تنفس.
عکس های زیر مربوط به ٢زمان مختلف هست که در پارک جلوی خونمون گرفته شده.غیر از رفتن به پارک در این دوره سنی شما با کالاسکه شما رو برای خرید به دفعات به مراکز خرید مصباح ودرختی و٤راه طالقانی هم بردم اما متاسفانه عکسی ازشون ندارم.
دیگه مرد کوچولوی مامان خودش حفاظ درب ساختمون رو میکشه
اینجا با وجود اینکه نور خورشید به چشمان خوشگلت تابیده اما میخوای هر طور شده گنجشک ها رو که توی پیاده رو بودند به مامان نشون بدی
قدو بالات رو قربون آقا پسر شیرین من.
عاشق خنده هاته مادر.........ای جونمممممممممممممممممم
این لبخند ظریف وهنری از شاهکارهای مشترک پدر وپسره وزبانزد دوستان .عاشقتونمممممممممم مردان مهربونم.
اینجا در حیاط ساختمون وکنار بابا عباس هستی که اونروزبرای دیدن شما اومده بودند پیشمون
آرین:بابا عبا بدو بیا بریم پارک