خرید عید آقا آرین
سلام گل زیبا.....نوبتی هم باشه الان دیگه نوبت خریدهای عیدشماست گل پسررررررررررررررررررم.
خرید لباس عید شما رو 2ماه پیش انجام داده بودیم.واز این جهت خیالم راحت بود.اما عیدی شما رو هنوز نگرفته بودیم ودر نظر داشتیم برات کتاب خرید کنیم وچون شما از قطار هم خیلی خوشت میاد میخواستیم یه قطارهم بگیریم البته لگو قطار گرفتیم تا استفاده بهتر ی بشه ازش کرد.
دیشب یعنی 19 اسفند ماه من وبابایی وشما رفتیم برای خرید.
یه مغازه بزرگ تو شهرمون هست که چند ماهیه اکثر خریدهای شما رو اونجا انجام میدیم به اسم پروفسور کوچولو.(دست خاله فرانک عزیزمون درد نکنه که ما رو با این مغازه آشنا کرد.)در اونجا براحتی کتابهای مناسب کودک و لگوها ودیگر وسایل بازی کودکان یافت میشه وکلی هم در مورد خریدها مراجعه کننده ها رو راهنمایی میکنند.
خلاصه دیشب رفتیم اونجا .عسل مامان.... نمیدونی اونجا برای فروشنده ها چه دلبری میکردی ؟؟؟!!همشون دورت کرده بودندواز من خواستند شما رو بذارم روی میز بزرگی که اونجا بود وبرات وسایل بازی می آوردند وشما هم کلی ذوق میکردی وباخنده واده .....اده ...گفتن همه رو به خودت جذب کرده بودی.قربون روابط اجتماعی بالات برم مامانی آخه دیگه اینقدر هم زود نباید با همه جوش بخوری واعتماد کنی که شیطون بلای من.
بگذریم .....کادوی مامان وبابا به دردونه قلبشون چند جلد کتاب بود به اضافه یه لگو قطار ویه هلیکوپتر هوش وچند تا سی دی شامل خاله ستاره وبا نی نی 1وبا نی نی 2.البته ناگفته نماند که تعدادی کتاب هم ازماه قبل بدین منظور برات گرفته بودیم واینسری مجموعه اونو کامل کردیم.
عیدی ها مبارررررررکت باشه عمرو جونمون....پسر قرص ماهمون.
قبل از گذاشتن عکس ها اینم اضافه کنم که امروز ظهر هم با بابایی ومامان وخاله فرانک وارشیا جون وعمواحمدرفتیم مرکز خرید تهران تا خریدهای عیدمون رو کامل کنیم.اونجا هم خیلی بهت خوش گذشت عزیزدلم.گذاشتیمت داخل سبد خرید وچون از قبل هم که رفته بودیم برای خرید اینکار رو کرده بودیم حسابی لذت بردی.دائم ارشیا رو صدا میزدی:ارشی......ارشی....هر کار هم ارشیا میکرد میخواستی تقلید کنی.....الهی دورت بگردم شهدو نباتم..... شکلاتم......
با موبایل هم ازت عکس گرفتیم هم بابایی وهم خاله فرانک ...اما بعد از گرفتن عکس ها چون مدیریت مرکز خرید ازمون خواستند عکس گرفته نشه منم عکسش رو اینجا نمیذارم.شاید راضی نباشند خووووووو.
هلی کوپتر ولگو قطار (آثار خونه تکونی هم تو عکس مشهود است)
واین هم کتاب های شما
اینجا هم شما رو آماده کردم تا بریم برای خرید اما انگار از چیزی ناراحتی؟بذار ببینم پسرم چرا ناراحته ؟!!!!
خوووووب.درست حدس زدم مشکل این کلاهه اس مثه همیشه.
حالا که از شر کلاه راحت شدی ببین چه خندون پریدی بغل بابایی
بابایی:آقا پسرعزیزم اینطوری که نمیشه بری بیرون هوا خیلی سرده برو پیش مامانی کلاهت رو سرت کنه تا بریم ددر آفریییییییییییییییییین.
خلاصه اونشب هم مثه سابق با روش خاص خودت کلاهت رو گذاشتیم روسرت ورفتیم.اینم ماجرای خرید عیدی برای گل خوشگل مامان وبابا.