شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

بقچه عشق

نوروز 93مبارککککککک

1393/2/5 16:50
681 بازدید
اشتراک گذاری

 

کارت پستال تصویرعشقم آرین خان در هفت سین مامان ایران

http://zibasaz.niniweblog.com/

سلام عشقم... امیدم..

سلام برتو  پسر دوساله خوش زبونم

سلام بر مهربونم..آروم جونم

سلام برتو عشق وشور روزهای نوروزیم

نه فقط نو روزم

بلکه همه روزم

سلام به تو شیرینی دلچسب هفت سینم

شیرینکم..پسرکم ...از ته دل فریاد میزنم

نوروزت پیروز باد

هر روزت نوروز باد

اینروزا تمام وکمال سرگرم شما هستم وخیلیییی کم میتونم وبلاگت رو آپ کنم..بودن با تو تمام زندگی مادر شده...لحظه لحظه های اینروز هام رو عاشقم...این پست رو نمیخوام به توضیح وتوجیح تاخیرای این روزهام اختصاص بدم اصلا...اما میخوام بدونی چقدر دوست دارم وچقدر برام باارزشی پسرنازنینم..با اینکه دیر به دیر میام اما بازم میام از هر فرصتی استفاده میکنم تا خاطراتت رو ثبت کنم...

سال 92 به پایان رسید و سال 93آغاز شد.امیدوارم همه مامان وباباها وکودکان عزیز ایران بزرگ در پناه حق سال خوبی رو آغاز کرده باشند وسال 93سالی سرشار از موفقیت توام با سلامتی برای تک تک عزیزان باشد از جمله پسر گل خودم

آرین خان گل کنار هفت سین خونه خودمون

از طرف خودم وآرین تبریک نوروزی تقدیم تمام دوستان عزیزمون

نوروزتان پیروز هرروزتان نوروز عزیزان

دوعشقم کنار هفت سین خونمون

 

با این مقدمه کوتاه که در بالا نوشتم میریم به استقبال بهارومراسم سنتی زیبای عیدتو خونه کوچیک اما پر صفای خودمون....

چارشنبه سوری:

آرین خان گلم بغل مامان جون  شب چهارشنبه سوری

امسال چهارشنبه سوری مثل سالهای گذشته رفتیم خونه آقاجون وحسابی در کنار خانواده بهمون خوش گذشت.بابا کاطم از قبل برای گلپسر لوازم آتش بازی بیخطر تهیه کرده بود که پسر خوشگلم حسابی کیف کنه..البته شما از ترقه وصدای اون اصلا خوشت نمیادچون یه سی دی مرتبط به این روز رو بصورت کارتون آموزشی دیدی ومیدونی ترقه وآتیش بازی خطرناکه..اینه که زیاد استقبال نکردی..اما از اینکه مردم جلوی درب خونه هاشون آتش درست کرده بودند واز روی اون میپریدند وشاد بودند متعجب بودی...وبا دقت تماشا میکردی..پارسال خیلی کوچیکتر از اونی بودی که مراسم  آتش بازی در خاطرت مونده باشه وبرات همچی تازگی داشت ...همینکه از مراسم آتش بازی  برگشتیم خونه آقاجون  شروع کردی به توصیح آنچه دیده بودی ..آتیش درست کنیم من بپرم...عمو مهدی بالون درست کنه بره هوا...و.....

ناگفته نمونه چون زنعموی بابا کاطم در اوایل اسفند ماه گذشته به دیار باقی رفتند مراسم عید امسال ما مانند گذشته نبود ورنگ غم داشت وگرنه آقاجون خودش جلوی در حیاط هرسال آتیش برپا میکردویا از سمت خیابون بساط آتش بازی برپا بود... برای همین بابا کاطم ومامان فرزانه برای خاطر شما وفقط شما داخل شهرک چرخی زدیم تا از دیدن آتش بازی دیگران لذت ببری..که همینطور هم شد..

خیلی خوشحالم پسر کوچولوی باهوشم خیلی با احتیاط در مواقع خطر عمل میکنه...مثلا چون بهت از قبل آموزش داده بودم که آتش خطر داره ویا سی دی که در بالا توضیح دادم رو دیده بودی ومن مختصر در مورد ترقه  برایت توضیح داده بودم کاملا محتاطانه برخورد میکردی وخدا وند رو شاکرم که پسرم در سن کمش درک بالایی داره...یه کلام

عاشقتمممممم

دو گل عزیزم بغل مامان فرزانه شب چارشنبه سوری

 

آرین عزیزم وداداشی رادین عزیز بغل مامان فرزانه شب چهارشنبه سوری

رادین جون وشما علاقه خاصی بهم دارین واین قضیه امسال در روزهای عید خودش رو بهتر از قبل نشون میدادهرجا میرفتیم رادین عزیز دوست داشت با شما باشه وشما هم اگر رادین رو نمیدیدی سراغش رو میگرفتی با این جملات :مامانی پس رادین کو؟کوجا رفت؟بیاد سوار ماشین ما بشه...

حتی گاهی هردوتون زمانیکه از هم دور میشدین گریه میکردین وممانعت در جدا شدن وبازی کردن.

الهی قربون قلب های پاک ومعصوم کودکانتون برم ...الهی مهرتان تا ابد پاینده باد وچشمان ناپاک دونان وکوته فکران  روزگار ازتون دور باشه....آمین

 

آرین خان بغل بابا کامظ (به قول خودت)مهربون شب چهارشنبه سوری

ناگفته نمونه که پسرم در بغل بابا کاطم عزیزش از روی آتیش هم پرید

همه عصه هاتون توی آتیش بسوزه الهی عشقای من

گرمای مهر ومحبتتون بیشتر از پیش بشه الهی عزیزانم

مکر مکاران روزگار در برابر شما خاکستر باد الهی فرشته های زمینی من

 

http://zibasaz.niniweblog.com/

واما نوروز 1393 

بریم ادامه مطلب:

ا

اینم تصویری از هفت سین خونه خودمون.

نوروز 93مبارکباد

از مورد علاقه های مامان فرزانه تدارک  سفره هفت سین وچیدن اونه...امسال برخلاف پارسال که شما هنوز نمیتونستی حرف بزنی ..امسال مرتب ازمامان در مورد همه چی مخصوصا همین سفره هفت سین زیاد سوال میکردی...اسم های سین های داخل هفت سین رو میپرسیدی وباهم اسمشون روتکرار میکردیم:سنجد...سرکه...سکه....کاملا یاد گرفته بودیشون...تا سال بعد رو نمیدونم یادت بمونه یانه؟؟

ماهی قرمزتنگ سر هفت سین هم شما وبابایی باهم رفتین خریدین از مغازه آقا مرتضی فروشنده اجناس و وسیله های عید محلمون.خیلی ذوق کرده بودی...همینکه اومدین خونه گفتی :مامانی ماهی قمز خریدم

با دقت خاصی ماهی های تنگ رو با چشمان کنجکاوت جستجو میکردی...یه روزی که شما مشغول تماشای ماهی ها بودی از یکی از ماهی ها پی پی آویزون شده بود و شما تا حالا ندیده بودی با این وجود در کمال تعجب من وبابایی بهمون گفتی :مامانی ماهی پی پی کردهتعجبببرش توالت بشورش....تعجب...دقیقا عین جمله آبی رو گفتی ومرتب  هم تکرار میکردی...

تخم مرغ های خوشرنگ هفت سینمون هم مامان جون مهربون همونروز سال تحویل یعنی پنجشنبه بعداز ظهر که رفته بودیم خونه اشون بهت داد.3تا تخم مرغ برای خونواده سه نفره امون.

پنجشنبه 29اسفند 92ساعت 8:20 شب زمان سال تحویل1393 بود..مثل هرسال زمان سال تحویل همگی(من وبابا وشما) تو خونه خودمون وپای هفت سین  میشینیم .وبعد از سال تحویل اول میریم خونه آقا جون وبعد خونه بابا عباس جون.امسال هم از این قاعده مثتثنی نبود

همینطورامسال باز مثل هرسال لحطه تحویل سال نو قران توی بغلم بود واشک در چشمانم...بهترین آرزوهایی که یه مادر میتونه برای فرزندش وخانوادش داشته باشه رو توی قلبم وبا خدای خودم دعا میکردم...

در این حین شما هم هزار ماشاالله شیطون وبازیگوش وبابا کاطم برای اینکه خلوت منو بهم نریزی کاملا مراقب شما بود وبا شما سرگرم بود(خیلی بابا جون در این مواقع به خلوتم احترام میگذاره ومراقبم هست...واقعا ممنونشم)..برای فقط لحطه ای که سال تحویل شد تونستیم اونم  تو بغل بابا کاطم سر هفت سین بنشونیمت...

عکس گرفتن هم که دیگه نگووووو...معضلی شده اینروزها برای مامان...دریغ از اینکه بتونم یه عکس درست وحسابی ازت بگیرم نیشخندکلافه...

اینم بگم قشنگی این روزامون بخاطر همین شیطنت های شیرین تو دردونه قلبمونه...شادیت تا ابد پاینده باد تمام هستی ما

بدون خیلییی دوست داریم

خیلیییی بیشتر از خیلیییی

که بعید میدونم تو تصور بشه گنجوندش...

قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

اما...

گیفت عیدانه

راستی ابتدای  این پست عکسی از هفت سین مامان ایران هم گذاشتم که یه کارت پستال نوروزی شامل عکس خوشگل شما هم در اون به چشم میخوره...این کارت پستال هم ایده مامان فرزانه بود که بعنوان عیدی برای خانواده های میرزایی وهادی وخودمون تدارک دیدم امید که در آینده بعنوان یادگاری برات بمونه فرزندم...دست دایی محمد مهربون هم درد نکنه که در زمینه فتوشاپ بهم کمک کرد.

عکس کارت پستال مخصوص خودمون رو ببین

وبعدی هم کارت پستال برای مامان جون وآقاجون

کارت پستال باباعباس ومامان ایران هم که اول پست گذاشتم.

قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

خوب حالا بریم در موردروز سال تحویل توضیح بدیم:

بعد از تحویل سال رفتیم خونه آقاجون .

یه توصیح اینکه امسال هر جا که میرفتیم عید دیدنی دقایق  اول ورودمون چشمات رو میبستی وهرکی میومد طرفت سریعا بغل من یا بابا میرفتی

ودر حالیکه چشمات بسته بودمیگفتی آقا آرین خوابیده....

بعد از دقایقی یکی از چشم هات رو باز میکردی در حالیکه اون یکی رو به سختی بسته نگه میداشتی ودیدی میزدی ورفتار همه رو زیر نطر میگرفتی وبعد چشمات روکاملا باز میکردی و میگفتی عید شما مبارک...

همینکه خونه آقا جون رفتیم هم اینکار رو انجا م دادی ...اینقدر این حرکتت شیرینه که همه اطرافیان رو به خنده وشادی وقربون صدقه رفتنت وا میداره...قربووون پسر مهربون خودم که چشم وچراغ وشادی بخش محفلمونه...

از آقا جون ومامان جون مبلغ 50000تومان عیدی گرفتی وعمه جون هم برات یه مدل پازل پیشرفته خیلی خوشگل عیدی خریده بود

خیلی از عیدی عمه خوشت اومد..هرچند هنوز نمیتونی بازی کنی اما کلا هر روز دوست داری بازش کنی وسر همش کنی...

آقا آرین خوشحال وشاد در حال باز کردن عیدی عمه جونقلب

بعد از دقایقی هم رادین پسر عموی عزیزت اومد خونه مامان جون وباهم هم بازی شدین...البته عمه جون هم که خیلی دوستون داره مثل همیشه شریک بازیهاتون بود.خدا حافط عمه مهربونتون باشه الهی

مخصوصا در فوت کردن شمع باهم مسابقه میدادین وذوق میکردین

قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

لب تاب آوا

اونشب شما یه لب تاب آوا که خودت هم مثل همون رو قبلا برات خاله نگین مهربون خریده بود وداشتی به داداشی رادین هدیه دادی..

جریان هم از این قرار بود که شما قبلا این مدل لب تاب رو خونه خاله فرانک ودست داداشی ارشیای عزیز دیده بودی وخیلی خیلی ازش خوشت اومده بود در حدیکه مامان تصمیم گرفت برات اونو بگیره...

اما خاله جون پیشدستی کردند وبرات خریدند بماندکه فقط وفقط دو روز باهاش بازی کردی ودیگه همین....

همون روز اول که سوگلی شما بود واز خودت جداش نمیکردی با با کاطم رقته بودین خونه مامان جون ولب تابت رو هم برده بودی ...همونروز رادین جون هم اومده بود خونه مامان جون وگویا از لب تاب شماخوشش اومده بود ...

بابا کاطم مهربون هم اونروز تصمیم میگیره یه لب تاب آوا برای رادین گل بخره تا باهم بازی کنین .

برای همین مامان  برای شما این قضیه روتوضیح داد اینطورکه یه روز بریم خرید وبرای داداشی رادین یه لب تاب مثل لب تاب خودت بخریم  وبهش هدیه بدیم تا هردو تون داشته باشین وباهم بازی کنین...شما هم ذوق کردی واستقبال از این حرف مامان...قربون دنیای پاک شما بچه ها برم من...

تا اینکه چند روز قبل عید این فرصت دست داد تا باهم بریم مغازه وتصمیممون رو عملی کنیم وشما خودت برای داداشی رادین خرید کنی . 

اونشب عیدهم وقتی لب تاب آوا رو دادی به داداشی هم خودت ذوق داشتی ورادین رو بوسیدی وهم رادین  خیلی خوشحال شد..

من وبابا هم خوشحال بودیم که با یه کار کوچولو وکم ارزش از لحاط مادی چقدر لحطات شادی رو براتون ثبت کردیم...بهتر از اون آموزش عیر مستقیم نوع دوستی ومهربونی بود که به پسرمون دادیم ..

یه نکته جالب اینکه اونشب  لب تاب خودت هم برده بودیم تا بتونین در کمال آرامش باهم بازی کنید...

(مامان همیشه سعی میکنه شرایط بازی سالم ومسالمت آمیز رو برای شما وهر کودک دیگه ای که همبازی شماست فراهم کنه وتا حدی از برخی رفتارهایی نا آگاهانه -کودکانه قابل پیشبینی مثل  نزاع وپرخاشگری کودکان در حد توان پیشگیری کنه...بنطرم این هنر یه مادره تاهم  با ارتباط صحیح با فرزندش در مواقع لزوم  وهم دور اندیشی   تا حد زیادی ازایجاد تنش بین کودکان چلوگیری کنه..)

شما همینکه لب تاب رادین جون رو دادی بهش کنارش ایستادی  وبهش گفتی:رادین ببین این دکمه رو بزنی روشن میشه ها...

وداشتی براش توضیح میدادی ونحوه استفاده رو میگفتی...این کارت خیلی زیبا بودوتاثر برانگیز..

ازته دل خیلی ذوقت رو کردم که اینقدر مهربون...با محبت..وخوش برخوردی...اونم با این سن وسالت...هزار ماشاالله بهت پسرم خدا حافطت باشه الهی...

خلاصه اونشب حسابی با رادین خوش گذروندین ....

اونشب نرسیدیم بریم خونه بابا عباس وفردا طهر رفتیم که همه خانواده اونجا جمع بودند.بابا عباس ومامان ایران مبلغ 100000تومان بهت عیدی دادند.واونروز هم در کنار بابا بزرگ ومامان بزرگ ودایی ها  وخاله خوش گذروندی..

راستی عیدی من وبابا هم 100000تومان به شما بود به اصافه خرید چند اسباب بازی که در پست های قبل بهش اشاره کردم.

امسال مثل همیشه سنت دید وبازدید اقوام ودوستان رو انجام دادیم.وحسابی خوش گذشت..

اصلا رفتار آزاردهنده در تمام مدت دید وبازدید های عید نداشتی وبا مامان وبابا کاملا همکاری کردی وپا به پای ما برای عید دیدنی اومدی.ازت ممنونیم پسر کوچولوی دوستداشتنیمون

عکس از عید دیدنی آجی حلما وبازی شما میذارم:

با حلما جون ودیگر کوچولوهای عزیز فامیل به خوبی ومهربونی رفتار میکردی وبا اینکه اسباب بازی هات رو خیلی دوست داری ندیدم در اختیار دیگر بچه ها نذاری بلکه خودت اونا رو به اتاقت دعوت میکردی وباهاشون همبازی میشدی

الهی دورت بگردم مهربونم

خدا کنه تا ابد دلت مهربون بمونه

که این سرمایه ارزنده وموندگاربرای  یه انسان که براحتی بدست نمیاد

دو مسافرت کوتاه هم داشتیم که در پست های بعد برای پسرم شرح خواهم داد.

تا پست بعد وشرح سفرمون بدرود دلبندم

پسندها (1)

نظرات (1)

فرزانه مامان آرین مهر
6 اردیبهشت 93 7:41
سلام عزیزم چه سفره هفت سین خوشگلی انداختید ماشالله بسکی با سلیقه اید چقدر لباسای آرین جون با اون کلاهش خوشگله . چه گیفت های قشنگی دستتون درد نکنه مامان نمونه . مبارک عیدیهای آرین جون باشه . آرین جون مهربونی از صورتش میباره چه خوب که اینهمه ازش راضی هستید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد