آقا آرین میره باشگاه!!!
سلام گل پسر نازنینم
جمعه هفته پیش خاله فرانک عزیز در تماس تلفنی با مامان هماهنگ کرد تا دوباره بریم باشگاه عمو احمدبابای ارشیا جون.
اینروزا هوا سرده وزیاد بیرون از خونه برای تفریح نمیشه رفت تا شما بچه ها بازی کنین مخصوصا پارک...خانه کودک هم دیگه برات تکراری شده...بااین پیشنهاد خاله خیلی خوشحال شدم .
نطر خاله اینبود که تایم عصر باشگاه تعطیل میشه وکسی دیگه برای تمرین نمیاد برای همین ازمون خواست بریم تا تو وارشیا در فضای اونجادر اون زمان بازی کنید...از 8شب تا.....
خیلی پسرم باشگاه عمو احمد رو دوست داشت مخصوصا کنار داداشی ارشیا که خیلی دوسش داری بودی و واقعا لذت بردی از بازی کردن .....موقع برگشتن هم تو وهم ارشیا رو با زور وگریه برگردوندیم خونه...تازه اونم ساعت 12شب..
شام هم مهمون خاله جون بودیم...
ما بزرگترها هم از بازی بی نصیب نموندیم...مرتب با شما میدویدیم میخندیدیم وفریاد شادیمون فصا رو پر کرده بود...پسرم میدویدی از اینسر به اونسر باشگاه وبعد وسط راه خودت رو مینداختی زمین ومیگفتی...واییی خسه شدم سرم گیج رفتحالا این جمله رو یه بار مامان توی خونه که شما میچرخیدی دور خودت بهت گفته بود که آرین نچرخ سرت گیج میره ها ببین اینطوری وخودم رو انداختم روی زمین وگفتم سرم گیج رفت..حالا این شده ورد زبون آقا آرین ما...از گفتن این جمله توی باشگاه همگی زدیم زیر خنده وتو هم مرتب تکرار میکردی تا ما بخندیم...قربووووون شیرین زبوووووونیت برم مننننن...
خبر دیگه که خیلی خوشحالمون کرد خبر مربی شدن خاله در یکی از رشته های ایروبیک بود
برای خاله مهربون ارزوی بهترین ها رو داریم انشاالله همیشه در زندگیشون موفق باشند واقعا باعث سر افرازی وافتخار که از اقوام ودوستان خانوادگی نزدیک وصمیمی ما هستند...همیشه از معاشرت ودوستی با افراد متواصع وموفق وبا پشتکار احساس غرور بهم دست میده وبه خودم میبالم از داشتنشون.
فرانک عزیزم همیشه در زندگیت موفق باشی دوست مهربونم..تبریک من وآرین رو پذیرا باش
این گل هاتقدیم شماخاله مهربون وکوشا
اونروز متاسفانه عکس زیاد نتونستیم بگیریم ازتون نه من ونه خاله جون...ماشاالله مگه وایمیستادین عکس بگیریم
همیشه شاد وپر انرزی باشی پسرمهربونم