شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

بقچه عشق

آقاآرین میره دریا آب باژی کنه

1392/5/12 21:05
734 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عزیزترینم... آقا آرین من ...گل همیشه بهارمن

همونطور که در پست قبل برات گفتم مدتی بود در نظر داشتیم شرایط رو مهیا کنیم شما رو ببریم  دریای سواحل مازندران.واین نیز بالاخره میسر شدوطلسم شکسته شد... هرچند روزی که رفتیم خیلی یهویی شد وبابا بنا بر مصلحت وشرایط کاری تصمیم ناگهانی به رفتن در اونروز رو گرفت ویک روز هم بیشتر سفرمون طول نکشید اما سفر فوق العاده خوبی بود.سفری کوتاه  که  خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به شما.نکته  مهم برای مامان  وبابا هم همین بود.

البته لازمه اشاره کنم خیلی هم خدا بهمون رحم کرد وبخیر گذشت.چون نزدیک های چالوس که بودیم بعد از پارک جنگلی فین تکه ای سنگ بزرگ به زیر لاستیک ماشین رفت وصدای وحشتناک اون شمارو که در بغل مامان خواب بودی بیدار کردو خودمون هم حسابی ترسیدیم وفهمیدیم بله پنچر کردیم.اما بعد از اونکه به کرج برگشتیم متوجه شدیم خسارت خیلی بیشتر از پنچری شدن بوده..اما باز هم خداروشکر که بخیر گذشت وتا باشه بلا به مال بخوره نازنین پسرم.(نمیدونم حالا این پاره سنگ بزرگ چطوری و از کجا اومد درست زیر لاستیک ماشین؟؟!انگار منتظرمون بود از قبل...پاره سنگم که چی  بگم صخره ای بود واسه خودش.خدا رحم کرد به شیشه ماشین نخورد.....

با دقت ورانندگی بسیار خوبی که بابایی داره تونست ماشین رو کنترل کنه وگرنه...)بگذریم بازهم میگم خداروشکر ..

الهی بلا ازمون بدور باشه وخدای مهربون همیشه حافظ تمام مسافران واز جمله خانواده ما باشه آمین.

عکس هایی که برات میگذارم کاملا شرح سفر رو با خودشون دارندامیدوارم وقتی میبینی همانطور که در سفر گذشت لذت ببری شیرینکم البته همراه بابعضی از عکس هایی که لازم باشه  توصیحاتی خواهم نوشت .

عزیز دل مادر دوست دارم بدونی این سفر برای مامان خیلی مهم بود چون خیلی دوست داشتم چگونگی رویارویی اولیه شما با دریا رو ببینم همونط.ور که قبلا گفتم  2بار دیگه هم دریا رفته بودی اما زمانیکه خیلی کوچولو بودی همینطور که مشخصه  الان از جهت فهم ودرک وخیلی موارد دیگه نسبت به اونموقع  فرق کردی اینبود که سعی کردیم لحطه به لحطه این سفر رو برات با عکس وفیلم ثبت کنیم.

2عکس بالا برای زمانیه که  در کنار یکی از جنگل های چالوس توقف برای پنچرگیری داشتیم.ببین چقدر ذوق زده بودی اصلا یه جا واینمیستادی که ...دائما درحال دویدن به این سو وآنسو ومامان هم بدنبالت.

                                                                                  

اولش که دریا وساحل وماسه ها رودیدی خیلی محتاط برخورد کردی...ببین:

واما بعد از اندکی یواش یواش .........

                 

آرین خان شجاع من سوار قایق هم شد البته قایق بدون حرکت هاچشمک

قربونت برم الهی ببین کجا وایساده این پسر شجاع مامان.

خدای من!!!آقا آرین کجا میخوای بری مامانی؟؟؟؟؟؟؟تعجبخطرناکهههههه

نهههههههههههههههه دیگه برررم بگیرمششششششششاسترس

 

                               

                   آرین خان سوار برموتور

                                   

جای همه دوستان خالی.چه بارونی اومدعصر اونروز.منم از فرصت استفاده کردم وبا گل پسرم رفتیم زیر بارون وحسابی بهمون خوش گذشت......بابایی هم بدون خبر به ما ازمون  از فاصله دور وداخل چادر عکس میگرفت .بقول خودش شکار لحطه ها میکرد.خیلی از دیدن صحنه زیبا و رمانتیک  مادر وپسر  زیر بارون لذت برده بود.بیشتر از خود ما نبوده باشه به اندازه من  وآرین درخوشجالیمون سهیم شده بود.چهره شاد ومتاثرش گویای حس زیبای درونش بود.عکسا کمی بی کیفیتند اما دلم نیومد نذارمشون .خودم هر وقت میبینمشون کلی لذت میبرم...خیلی عالیییی بوووود خیلیییییییییی فکر کنم حدود نیم ساعت رو زیر بارون بودیم اگه بیشتر نبوده باشه....خیلی بوجد اومده بودی هیچوقت اینطور زیر بارون نرفته بودی واز نزدیک اونو ندیده بودی....الانم تا اسم بارون بیاد با انگشت اشاره شروع میکنی از بالا یه سمت زمین نشونه رفتن ومیگی شر شر شر....الهی دورت بگردم....

 

راستی یه قسمت دیگه این سفر رو که در واقع بخش پایانی سفر هم هست در پست جداگانه خواهم گذاشت واونم مربوط به مهدساحلی نمک آبرود هست که آرین خان حسابی استقبال کرد .در ابتدا اشاره کردم که سفر مون کوتاه بوداما پربار.جای همگی دوستان خالی.اینبود که با وجود ابری بودن هوا وممنوع بودن شنا زیاد تو ذوقمون نخورد چون در عوض یه مدل دیگه به پسرم خوش گذشت انشاالله برای شنا هم بزودی سعی میکنینم دوباره شما رو ببریم دریا..شاید هم چندبار دیگه به امید خداوند...لبخندهرچند به اندازه کافی آب بازی هم کردی اما خوب شنا وتیوپ بازی حسن دیگه ای داره.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

دایی محمد
20 مرداد 92 14:40
به به دریا.چرا دایی رو نبردی باخودت عسل طلا.همیشه خوش باشی
lمامان امیرعلی
20 مرداد 92 19:23
ای جانممم همیشه به تفریح آرین جون

میشه دستور پخت این فرنی ها رو به منم بدین




ممنونم دوست خوبم حتما دستورش رو در قسمت نطرات خواهم گذاشت شرمنده کمی تنبلی میکنم اما زود زود میذارمش دوست عزیزم


فرزانه مامان آرین مهر
23 مرداد 92 17:35
سلام من همیشه میام وبتون اما نمیدونم چرا این پستو ندیده بودم یعنی از دستم رفت قشنگ مشخصه که چقدر بهتون خوش گذشته اون عکس آرین که سوار موتور خیلی خیلی قشنگ شده .منم با دیدن عکس شما وآرین جون زیر بارون کلی لذت بردم .انشالله که همیشه خوش باشید

از لطف ومحبتت همیشگیت نسبت به من وآرین واقعا سپاسگزارم دوست مهربون وعزیزم

مامان ارشیا
25 مرداد 92 11:25
به به چه عکسایی خاله جون انداختی خیلی خوشگل شدن دلم برات تنگ شد عزیزم

جاتون خالی بود خاله جون حسابی...منم دلم براتون تنگ شده بووووووس

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد