آزمایش خون روتین یکسالگی
آقا آرین گلم امروز خیلی مامانی دلش گرفته.2ساعتی میشه از آزمایشگاه برگشتیم خونه.الهی بمیرم اینقدر گریه کردی تو آزمایشگاه که الان بیهوش لالا کردی.
امروز روزی بود که باید میرفتیم آزمایشگاه ومامانی از هفته قبل دلشوره این روز رو داشت.دوست نداشتم سوزن توی دست نازنین پسرم فرو بره وازش خون بگیرن.آه .............
چاره ای نبود پسرم باور کن چند بار باخودم فکر کردم نبرمت وداشتم منصرف میشدم که باخودم گفتم اینم مثل واکسن برات واجبه وصلاحه که هم پزشکت وهم مرکز بهداشت ازمون خواستند انجام بشه وهمه نی نی هااون رو انجام میدن.
تو آزمایشگاه وقتی روی صندلی نشستم وتورو توی بغلم گرفتم تا ازت خون بگیرند سریع متوجه شدی وفکر کنم خاطره واکسن زدن برات زنده شد دستت رو کشیدی وشروع به گریه کردی.خانم مسئول گرفتن خون بهم گفت شمارو به اتاق دیگه ببرم وروی تخت بخوابونمتون.چون شما اجازه ندادی ازت در این حالت خون بگیرند.اما اونجا هم تا اومدند ازت خون بگیرند شروع به جیغ زدن کردی ....
منم که بغضم رو میخوردم واحساس تنگی نفس بهم دست داده بودبدجور.......
با این حال خودم رو کنترل کردم وسرم رو به صورت قشنگت نزدیک کردم ودست دیگت رو نوازش میکردم وباهات حرف میزدم که حواست پرت بشه اما فقط حواست به صورت مسئول گرفتن خون ودستت بودتا اینکه خداروشکر نمونه ازشما گرفته شدوسریع ساکت شدی.
اما وقتی مسئول آزمایشگاه میومد سمتت جیغ میزدی وشکلاتی که بهت دادند رو انداختی ورویت رو از خانم آزمایشگاه برگردوندی ومحکم سرت رو به شونه مامانی فشاردادی.
بهرحال خدا روشکر که امروز هم سپری شد اما هر وقت ناخودآگاه مرور میکنم گریه ها ونگاه ملتمسانه امروز صبح شمارو قلبم درد میگیره وبغض های فرو خورده ام میترکند.....تجربه خیلی تلخی بود پسرم فقط باید مادر باشی تا بفهمی حرفم رو......از آخرین باری که از شما خون گرفتند یکسالی میگذره اونم توی بیمارستان کودکان وروز سوم تولد شما بود برای چک زردی خون.