شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

بقچه عشق

آزمایش خون روتین یکسالگی

1391/10/30 14:06
2,717 بازدید
اشتراک گذاری

آقا آرین گلم امروز خیلی مامانی دلش گرفته.2ساعتی میشه از آزمایشگاه برگشتیم خونه.الهی بمیرم اینقدر گریه کردی تو آزمایشگاه که الان بیهوش لالا کردی.گریه

امروز روزی بود که باید میرفتیم آزمایشگاه ومامانی از هفته قبل دلشوره این روز رو داشت.دوست نداشتم سوزن توی دست نازنین پسرم فرو بره وازش خون بگیرن.آه ناراحت.............

چاره ای نبود پسرم باور کن چند بار باخودم فکر کردم نبرمت وداشتم منصرف میشدم که باخودم گفتم اینم مثل واکسن برات واجبه وصلاحه که هم پزشکت وهم مرکز بهداشت ازمون خواستند انجام بشه وهمه نی نی هااون رو انجام میدن.

تو آزمایشگاه وقتی روی صندلی نشستم وتورو توی بغلم گرفتم تا ازت خون بگیرند سریع متوجه شدی وفکر کنم خاطره واکسن زدن برات زنده شد دستت رو کشیدی وشروع به گریه کردی.گریهخانم مسئول گرفتن خون بهم گفت شمارو به اتاق دیگه ببرم وروی تخت بخوابونمتون.چون شما اجازه ندادی ازت در این حالت خون بگیرند.اما اونجا هم تا اومدند ازت خون بگیرند شروع به جیغ زدن کردی گریه....

منم که بغضم رو میخوردم واحساس تنگی نفس بهم دست داده بودبدجورآخ.......

 با این حال خودم رو کنترل کردم وسرم رو به صورت قشنگت نزدیک کردم ودست دیگت رو نوازش میکردم وباهات حرف میزدم که حواست پرت بشه اما فقط حواست به صورت مسئول گرفتن خون ودستت بودتا اینکه خداروشکر نمونه ازشما گرفته شدوسریع ساکت شدی.

 اما وقتی مسئول آزمایشگاه میومد سمتت جیغ میزدی وشکلاتی که بهت دادند رو انداختی ورویت رو از خانم آزمایشگاه برگردوندی ومحکم سرت رو به شونه مامانی فشاردادی.

بهرحال خدا روشکر که امروز هم سپری شد اما هر وقت ناخودآگاه مرور میکنم گریه ها ونگاه ملتمسانه امروز صبح شمارو قلبم درد میگیره وبغض های فرو خورده ام میترکند.....تجربه خیلی تلخی بود پسرم فقط باید مادر باشی تا بفهمی حرفم رو......از آخرین باری که از شما خون گرفتند یکسالی میگذره اونم توی بیمارستان کودکان وروز سوم تولد شما بود برای چک زردی خون.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاله فرانک
1 بهمن 91 11:49
سلام به روی ماهت عزیز دل خاله دلم برات خیلی تنگ شده متاسفانه اینترنتمون از مخابرات دچار مشکل شده و ما هم کاری نمیتونیم بکنیم جز صبر کردن آخه وقتی دلم برات تنگ میشد میومدم سراغ وبلاگت و کلی عشق میکردم وقتی میدیدمت ولی الان همه چیز پیچیده به هم الانم با کلی تاخیر و دیر باز کردن بالاخره نصفه نیمه باز شده........قربون اون مرواریدهای خوشگلت بشم ک داره خودش یواش یواش نشون میده مبارکت باشه عزیز دل خاله

آره خاله جون منم دلم واسه داداشی تنگ شده خداکنه اینترنتتون زودتر درست بشه

خاله فرانک
1 بهمن 91 11:56
قربونت برم که کلی گریه کردی برای خون گرفتنفردا که بزرگ بشی از مامان گلت تشکر میکنی و بهش افتخار میکنی بابت مراقبتهای خوبش از شما

ممنون خاله جون

خاله فرانک
1 بهمن 91 11:59
داشتن عزیزای گل و دوست داشتنی مخصوصا مامان بزرگها انرزی خوبی بهمون میده باید قدرشونو بدونیم

کاملا باشما موافقم خاله جونی

فائزه_مامان مهدیار
2 بهمن 91 14:45
فدات شم مرد کوچولو عیبی نداره گریه کردی مردا هم بعضی وقتها دردشون میاد
خاله میدونم یه کم درد داره اما لابد لازمه دیگه

ممنون خاله جون از دلگرمیتون.سیدمهدیار عزیزم رو ببوسین




فائزه_مامان مهدیار
2 بهمن 91 14:46
من نمیدونستم که باید نی نی ها یک سالگی آزمایش بدن
مرسی که این پست رو گذاشتی

خواهش میکنم.البته 7تا 8ماهگی باید چک بشن از جهت کم خونی .اما پزشک آرین خواست یکدفعه پایان یکسالگی یه چک اپ کامل بشه که بعد فهمیدم این روتین برای همه نی نی هاست




niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد