تولد مامانی

دیروز سالگرد تولد مامان وهمچنین سالگرد ازدواج مامان وبابا بود.بابایی از طرف پسر طلا یه کیک و یه شاخه گل مریم که مامانی عاشقشه سفارش داده بودوشب هم شام میهمان پسر قندعسل بودیم(به نقل از بابایی).

اولین بار بود فقط سه نفری  خودمون میرفتیم شام بیرون.(حتی بدون کریرت) گل پسر هم خدارو شکر زیاد اذیت نشد وبدقلقی نکرد البته فقط یه کم هااااااااا!!!!!!!بدقلقی نکرد.!!!!!!!

کمی ازاحوالات گل پسرم سرمیز شام :

اولش خودت روصندلی نشسته بودی ومامانی مراقبت بوداما اینقدر حرکت میکردی مجبور شدم بذارمت روی میزاما اونجا هم آروم وقرارنداشتی وهرچی روی میز بود رو میخواستی بیندازی پایین تا آخرسر هم نوشابه بابایی رو واژگون کردی روی شلوارش .بعدهم نوبت شیشه شیرت رسید که مامانی سریع گرفتش. دستات رو مرتب میبردی توی دهنت تا لثه هات بخارونی مامانی هم مرتب میبردت دستات رومیشست .سروصدایی راه انداخته بودی که نگو خداروشکر صدای موسیقی وجمعیت باعث میشد صدای قشنگت دیگران رو اذیت نکنه. تازه اطرافیانت رو سرگرم هم کرده بودی تا بهت اشاره میشد بلند بلند میخندیدی ودلبری میکردی.دلم میخواست بجای شام بخورمت نفسم .

آخرسر هم کلافه شده بودی وشروع به غرزدن کردی این یعنی زود باشید از اینجا بریم .....بسه دیگه .....خسته شدم.بااینکه کلهم نیم ساعتم نشد که نشسته بودیم..منکه نفهمیدم چی خوردم بابایی رو دیگه نمیدونم .

     اما همه اینا به یه لبخندتو میارزه عشقم

برگشتنی به خونه هم دیدیم غرزدنات تموم شده یه جشن کوچولوی خودمونی 10دقیقه ای گرفتیم چون دیگه زمان خواب گل پسرم نزدیک بودمامانی یه قابلمه استیل خوشگلو که مدتیه خودش میخواست بخره اما وقت نکرده بودهمراه مبلغ پول از بابایی وگل پسر کادو گرفت.

دست همسرعزیزم وقندعسلم پسر نازنینم درد نکنه انشاالله همیشه سالم وسلامت باشید گلهای زندگیم.

اینجا با موبایل سرگرمت کردیم  تابتونیم چندتا عکس یادگاری بگیریم

اما دیگه خسته شده بودی............

.....

و  امان از خارش لثه هات که خوابم از چشات پرانده بود