وقتی آرین قید خواب شبانه رو بزنه!
عسل مامان مدتیه شب ها بیقرارتر از سابق شدی خوابت کوتاه شده ومدام با گریه از خواب پامیشی.
دوباره هم درمحل پوشکت دچار اگزما شدی.مامانی مرتب وزود به زود پوشکت رو عوض میکنه وپاهات رو میشوره وپماد موستلا میزنه.بی اشتها هم شدی. همه اینها بخاطر دندون درآوردنت عزیز دل مادر.باید صبوری کنم تا این دوران سپری بشه.کاشکی همه دردات به مامانی بخوره وتو اذیت نشی گلم.
اینا رو گفتم تامقدمه ای باشه برای توضیح رفتاردیشبت که مامانی وبابایی رو شگفت زده کرده بود.
گفتم بیقرارترشدی بطوریکه بیدارمیشی ومدام گریه میکنی وکلافه هستی اما نه اینکه ساعت 3صبح برپا باشی به طوریکه اولش با گریه شروع کنی وبعدش باشیطنت وبازی ادامه بدی.بله دیشب ساعت 3که بیدارشدی تا 6صبح بیدار بودی هرکاری کردم هم نخوابیدی که نخوابیدی تازه سرحال شده بودی که بازی هم کنی بطوریکه بابایی رو مجبور میکردی بغلت کنه تاچراغ ها رو روشن خاموش کنی وبلندبلند هم میخندیدی بعداز چراغ ها نوبت روشن کردن هود شد.وقتی میخوای منظورت رو بهمون برسونی دستاتو باز میکنی وبغل میشی بعدشم توبغلمون سرت ودستات رو به سمت پایین وبه طرف هدفت خم میکنی وباسنت رو میدی بالا وجیغ میکشی.
هود روکه روشن کردی داستان تموم نمیشه که..................
بایدحتما سرت رو ببری زیرش وبچرخی به سمتش وچراغ هاش روتماشاکنی
قیافه خسته بابایی کمی مشخصه که باصبوری به خواسته هات تن میده اما چند دقیقه بعدش کارد میزدی بهش خونش درنمیومدورفت خوابید ومامانی وگل پسر تنها ماندند.