شنل مامانی وقتی کوچک بود
٤روز از روزهای اولین ماه پاییز میگذره.چند روزیه که هوا کمابیش خنک شده.امروز صبح لباس های گرم گل پسرم رو بررسی میکردم تا اگه کم وکسری داره بفکر خریدش باشم.
اولین لباسی که بین لباسات بچشمم خورد شنل پشمالو سفیدرنگی بود که مامانی بهش علاقه خاصی داشت.بخوبی یادمه که از مامان ایران خواسته بودم اونو با سیسمونیت بیاره.چون اون یادگار نی نی گولویی مامانی بودودوست دارم اونو حتی به بچه تو هم بدم شنل سلطنتییه دیگه ههههههههه.
سریع آوردمش بهت نشونش دادم وسریع پوشوندمت ببینم چه شکلی میشی.
مثه بره کوچولو یی خوردنی شده بودی اما خودت زیاد ازش استقبال نکردی ومیخواستی اونو از تنت درآرم انگاری با نگاهت میگفتی مامانی این به درد آبجیم میخوره؟؟؟!!!!!
اخمارو ببین توروخدا...اینگار باورت شده مامانی میخواد دائما اون به تنت باشه.
بره کوچولوی مامان فدات بشم الهی.
این عکسم قاچاقی تو این پست گذاشتم برای چندروز پیشه.آخه بامزه تلویزیون تماشا میکنی دلم نیومد این عکس رو نذارم.