28صفر

1392/10/10 23:50

539 بازدید

اشتراک گذاری

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند :

هیچ فقری از نادانی بدتر نیست و هیچ مالی از عقل سودمندتر نیست و هیچ تنهائی از خودپسندی وحشتناک تر نیست و هیچ مددکاری از مشورت بهتر نیست و هیچ عقلی چون عاقبت اندیشی نیست و هیچ حسب و نسبی چون خوشخوئی نیست و هیچ عبادتی همانند فکر کردن نیست.

رحلت پیامبر اکرم (ص) و امام حسن مجتبی (ع) و آفتاب هشتم امامت حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) تسلیت باد

پسر نازنینم سلام به روی ماهت

امروز ٢٨صفر بود(تقریبا٤روزی مونده تا دوساله شدن پسر گلم)ومامان جون مثل هر سال در این روزشله زرد نذری میپزه...ماهم هرسال این روز رو میریم خونه مامان جون تا در ثواب نذرشون سهیم بشیم وباعث سعادت وافتخاره که توفیق رفتن نصیبمون میشه..

انشاالله به حق این روز هیچ دلی غمگین نباشه وهمه انسانها به حاجت هاوخواسته های برحق دلشون برسند...

البته مامان همیشه از روز قبل برای کمک میره خونه مامان جون..امسال هم همین کار رو کردیم چون مامان جون مهربون هم دست تنهاست با وجوداینکه خودشون قسمت اعظم زحمات رو کشیدند اما خوب منم برای اینکه دلگرمی ای کنارشون باشم وثوابی از نذر ببرم میرم پیششون..مخصوصا که اینروزا عمه سمیرای عزیز ومهربون هم سر کار میره وخونه نیستند

الهی فدات بشم که میخوای تو پاک کردن برنج به مامان کمک کنی کوچولوی مهربونم..خدا نگهدارت یاشه الهی مادر...ناگفته نماند که یه لحظه یه مشت برنج رو برداشتی وپاشیدی بالا وگفتی مامانی بارون میاد وپخش وپلاشون کردی ومامان اونا رو جمع کرد چشمک اما خوب نیتت مهمه که میخواستی بهم کمک کنی خنده ساکت

رفتنمون به خونه مامان جون روز قبل از٢٨صفربرای شما هم خداروشکرخوب بود چون حسابی با مامان جون وآقاجون وعصر هم با عمو مهدی وشیرین جون وعمه سمیرا وعمو محمد بازی کردی...

فردا ش هم که زمان پخت نذری بود ورفتیم خونه مامان جون باز هم حسابی بازی کردی جمعمون جمع بود وپسر دوستداشتنی من هم که عاشق جمع بودن هست حسابی خوش گذروند ولذت برد

واصلا هم مامان وبقیه رو اذیت نکرد بطوریکه ما براحتی شله زرد ها رو کشیدیم تزیین کردیم وپخش کردیم با اینکه تنها بودی وهمبازی نداشتی وبقیه بزرگترها هم مشغول کارهای نذری بودند ونمیتونستند با شما بازی کنند اما بقدری با فهم وشعوری که دیگران رو اذیت نکردی....برای خودت سرگرم بازی بودی با ماشین هات بازی میکردی یا با دسته جارو برقی جارو میکشیدی خلاصه برای خودت کیف میکردی البته گاهی بابا کاظم عزیز هم ازت مراقبت میکرد با اینکه خودش اونروز کار براش پیش اومده بود وزیاد در کنارمون نبود...

تازهههههه

گلپسرم شله زرد هم قاطی کرد قربونش برم من وموقع کشیدن شله زرد هم کاسه های یه بار مصرف رو از نایلون درمیاورد میدادبه مامان جونش تا شله زرد بکشه...فدات بشم که از الان عاشق کمک کردنی ..

هزار ماشاالله داری عشقم...مهربون وبا ادب که همه جا همه زبون به تعریف وتمجید ازت میپردازند

ومامان وبابا کلی لذت میبرن ودیگه اینکه خیلی هم شیرین زبون شدی وبه خوبی وکامل صحبت میکنی همه لذت میبرند ...

همونطور که گفتم خیلی خوشحالم که با سن کمت فهم بالایی داری هزار الله اکبر...

یه مثال کوچولو اینکه:

مثلا عمو صفا جون خواب بود میرفتی توی اتاقی که خوابیده بودند ومیگفتی هیسسس..عمو صفا خوابیده...وخیلی کارای دیگه ...

بعد که رفتیم خونمون بهت میگفتیم دوباره بریم خونه مامان جون ؟...وتوهم با زبون شیرینت دقیقا عین این جملات رومیگفتی نه عمه بازی نکنه...مامان جون تعطیله....غذای گنده میپزه....از این حرفای شیرینت منوبابا خندمون گرفته بود...منظورت از غذای گنده همون قابلمه بزرک شله زرد بود..

یادمه شما دوسال پیش ٢٨صفر فقط 10روزت بود که اومدیم خونه مامان جون وپارسال هم یکسال ویک هفته داشتی در چنین روزی وخونه مامان جون بودیم...

عکس های امروز رو برات میذارم

آغاز عکس ها ی مربوطه رو با سخن گهر بار امام حسن مجتبی (ع)زینت میدهم

امام حسن (عليه السلام) :

میان حق و باطل چهارانگشت فاصله است ، آنچه به چشم خود دیدی راست و حق است ، و با گوش خود بیهوده و ناحق بسیار بشنوی. تحف العقول صفحه 231