آرین کوچولو هم همیار پلیس میشود!
سلام قند عسلم
قبل از شروع این پست دوست دارم از طرف خودم وآرین عزیزم این هفته که هفته نیروی انتظامی میباشدرو به تمامی زحمت کشان نیروی انتظامی کشور عزیزم که برای رفاه وامنیت جامعه شبانه روز در تلاش هستندتبریک عرض کنم
هفته نیروی انتظامی گرامی باد
همونطور که میدونی روز١٦مهرماه هم روز جهانی کودک بود .مامان وبابا تصمیم داشتند برنامه ای برای اونروز شما در نطر بگیرند تا این روزت رو متفاوتتر از روزهای دیگه ات کنه.اما چون روز ١٦مهرماه یه روز غیرتعطیل بود بناچاربابایی که باید میرفت سر کار وتنها مامانی بود که باید برنامه اونروز رو ردیف میکرد وخودش هم اجراش میکرد .
با خودم فکر میکردم که از طرفی آلودگی هوا وعدم بارندگی اینروزها که هوا رو به مرز هشدار رسونده باعث میشه بیرون رفتن همچین گزینه مناسبی نباشه .از طرف دیگه مدتیه شب ها هم هوا سرد میکنه وشما تازه از سرماخوردگی بهبود پیدا کردی پس با این حساب بیرون رفتن در شب هم که بتونیم حداقل در کنار بابایی باشیم نیز کنسل میشه .در همین افکار بودم که چکار کنم؟چه برنامه ای و چه زمانی بریزم ؟؟
که یهو مامان ایران زنگ زد تا هم روز کودک رو تبریک بگه وهم برای ناهار دعوتمون کنه. با خودم فکر کردم بهتره فعلا بریم خونه مامان ایران جون در این فاصله بالاخره یه تصمیمی میگیرم.
خلاصه منو تو آماده شدیم ورفتیم خونه مامان ایران عزیز.زمان صرف ناهار بابایی هم اومد پیشمون .بعد ازخوردن ناهار شما حسابی با آجی خاله که اونم اونجا بود بازی کردی مخصوصا بازی با یه سبد پر ناترنگی که خیلی بهت کیف داد.بابا عباس یه جعبه نارنگی خریده بود ومامان ایران هم اونا رو تازه شسته بود وداخل سبد بزرگی روی کابینت گذاشته بود شما هم که با آحی خاله باشی شیطنت هات صد برابر میشه چه جشن نارنگی با خاله بپا کردین که بیا وببین .بیچاره نارنگی های زبون بسته.به در ودیوار پرتاب میشدند وشما قاه قاه میخندیدی.ودر بین ریخت وپاش ها قل میخوردی .طبق معمول خونه مامان بزرگ ها که باشی هیچکس نباید بهت بگه بالای چشمت ابرو.
حیف که دوربین نبرده بودم تا ازت مدرک بگیرم.
خوب این رو همینجا داشته باش تا برات از صحبت من وبابایی بگم که در اون زمان در هال پذیرایی نشسته بودیم وبا هم درمورد برنامه ای که برای امروز شما توی سر داشتیم صحبت کردیم .چه برنامه ای؟الان برات میگم.
بابایی از تبلیغات وبیلبورد های شهر دیده بود که در پارک چمران برای آموزش قوانین راهنمایی ورانندگی به کودکان شهرکی ایجاد کردند .از اونجا که شما به ماشین وراهنمایی ورانندگی وتمام متعلقات مربوط به اون علاقه دیرینه ای داری بابا جون تصمیم گرفته بود شما رو ببره. البته لازم به ذکره که (بابایی مهربون 2ساعتی که در زمان بعداز طهر برای استراحت خودشون هست رو به خاطر روز کودک به شما اختصاص داده بود)بااینکه مامان معتقد بوداین برنامه آموزشی به شرایط سنی شما نمیخوره اما اصرار بابایی باعث شد قبول کنم .نظر بابا بر این بود که اگه دیدیم شرایط اونجا برای آرین مناسب نیست نهایت در پارک لحظاتی بازی میکنی وبرمیگردیم.
خلاصه صحبت کردنمون همانا ویهویی سوار ماشین وپیش بسوی پارک چمران هم همانا.به همین سادگی.
این عشق تو تو وجودمون چه کارها که نمیکنه عسل خان .آخه اینو میگم چون منو بابا یی قبلا قبلنا اینقدر زرنگ نبودیم که برنامه ریزی کنیم وبه عمل برسونیم به سرعت نور.
خلاصه اینطور شد که رفتیم پارک واقرار میکنم که خیلی خوب شد رفتیم .
واقعا شهرک جالبی بودوخیلی مورد توجه شما قرار گرفت.میدون و خیابونها رو باعلایم رانندگی در سایز کوچکتر ازداخل شهرهاجهت آموزش درست کرده بودند وماشین های شارزی وسه چرخه در اونجا برای استفاده کودکان وجود داشت وشما هم سوارشون شدی ودر خیابونهای کوچولو رانندگی کردی وکلی ذوق کردی.البته مامان وبابا هم کنارت بودند.درسته برای آموزش شما نامناسب بود اما حداقل تونستی ماشین سواری و سه چرخه سواری کنی اونم در خیابانهای تقریبا واقعی اما بی خطر.
در انتها آقای پلیس مهربون بهت یه پکیج شامل سی دی آموزشی ویه دفترچه ثبت جریمه وکلاه همیار پلیس وکارت همیار پلیس داد.وقتی شما بهش گفتی ممنون بوسیدت خیلی ازت خوشش اومده بود.موقع برگشتن که شددوست نداشتی برگردیم خونه.
متاسفانه چون دوربین با خودمون نبرده بودیم عکسای زیادی برات ندارم فقط در انتهای ماشین رانی وبازی شما یهویی یادم افتاد حداقل چند تا عکس با موبایلم ازت بگیرم هرچندزیاد کیفیتشون خوب نیست اما برای یادگاری خوبه.
در پایان باید این نکته رو هم بگم که:
وقتی شمادر سن یکسالگی بودی یکی از دوستان بابایی به شما یک سی دی راهنمایی رانندگی هدیه داد(ایشون خودشون انیمیشن زیبای این سی دی رو ساخته بودند) که بصورت کارتون وآهنگ خیلی شاد وزیبا آموزش قوانین راهنمایی رانندگی رو به تصویر میکشه این سی دی بینهایت مورد توجه شما بوده وهست وشخصیت های اصلی داستان که به اسم آنی ومانی (همیارپلیس)هستند رو دوست داری .جالبه که خیلی چیزها هم یاد گرفتی که برای من وبابایی عجیب بود.البته اون زمان کوچولوتر بودی زیاد مشخص نبود اما حالا که بزرگتر شدی وتا حدی حرف میزنی متوجه شدیم سی دی بیفایده ای نبوده وشما با چراغ راهنمایی وماشین پلیس ورنگ های چراغ راهنمایی وبرخی موارد دیگه آشنایی داری.بابا ومامان هم که علاقه شما رو میدیدند هروقت جاش بود وبیرون میرفتیم در مورد چراغ راهنمایی وموارد دیگه باهات حرف میزدند وسرگرمت میکردند.که این هم خودش بی تاثیر در شناخت امروزه شما با این موارد نبوده .بنظرم بیشتراز سن خودت درک وشناخت اونها رو داری.ماشاالله به پسر باهوش خودم.خدا حفطت کنه الهی.
در مسیر برگشت هم برات یه سورپرایز داشتیم واون اینکه شما رو بردیم به فروشگاه اسباب بازی فروشی تا هدیه روز کودک رو خودت انتخاب کنی که در پست بعدی برات در موردش شرح خواهم داد
.واینم ماجرای روز کودک که بابایی مهربون همراهیمون کردودر یه زمان ٣ساعته میانروزی تونستیم برنامه خوبی رو برای شماپیاده کنیم تا هم سرما وآلودگی هوا (در فصای سبز پارک چمران)در کمترین مقدارش باشه هم دوتاییمون یعنی مامان وبابا کنارت باشیم.وهمه اینها رو مدیون مهربونی های بابا کاظم عزیز هستیم.
بابا کاظم عزیز خیلی دوست داریم
عکس های مربوطه رو تماشا کن البته در ادامه مطلب
قربون پسر خوشتیپم برم کلاه همیار پلیس چه بهت میاد نازنینم
اینم عکس کلاه وکارت همراه پلیس وبرگه جریمه کردن وسی دی که آقا پلیس مهربون به گل پسرم داد