شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

بقچه عشق

پسر 16 ماهه ام +( مادرانهههههههههههه)

1392/3/9 18:13
856 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام هزاران سلام تقدیم پسر شیرینم.

 اینروزها زمانیکه خونه باشیم تمام سعی مامان اینه که شما رو به هر نحوی سرگرم کنه وگرنه بهانه گیری هات شروع میشه و دوست داری بری بیرون از خونه.درسته حق داری عسل من که بخوای بری ددر اما دیگه نمیشه که مدام هم بیرون باشیم اگه با شما باشهههه که کاملا موافقی تمام اوقاتت ددر باشی.بای بای

گاهی  ماشین شارژیت رو میارم تو هال وشما سوارش میشی  کمی رانندگی میکنی بعد از مدتی خسته میشی ومیای پایین وشروع میکنی به هل دادنش.جالب اینجاست که در این حین سی دی های مورد علاقه ات مثه بانی نی یا سی دی راهنمایی ورانندگی و...رو هم تماشا میکنی وهمینطور که به بازی مشغولی تماشا کردن تلویزیون هم از دست نمیدی.عکس های زیر گویای این مطلبند:

                                   

آرین جونی در حال تماشای تلویزیون (اونم خیلی جدی ....دست از هل دادن ماشینش کشیده)

نه دیگه مثل اینکه داستان جالب تر شده .ماشین رو فعلا بیخیال...

اینجا هم موندی بری سراغ ماشین یا تلویزیون تماشا کنی.

وبالاخره تلویزیون با کمال تعجب پیروز میشود.

بعللللللللله تعجب که میگم بخاطر اینه که همه دیگه از عشق وعلاقه شدید آقا آرین به ماشین خبر دارن.حالا دیگه برنامه تلویزیون چی بوده که شازده از ماشین دست کشیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!معلومه سی دی هایی که مکرر نگاه میکنی وبعضی قسمت هاشون رو واقعا دوست داری اینطوری دلت رو میبرند.تا الانم ازشون خسته نشدی.تعجب

واقعا خودت ببین از کوچولوییت عشق ماشین بودی عکس پایین واسه زمان 6ماهگیته:

 

 زمانیکه نه دیگه تلویزیون ونه ماشین شما رو راضی نمیکنه مامان وارد عمل میشه وباهم بازی میکنیم چه جوری ؟الان برات میگم.

گاهی برات کتاب میخونم هرچند توجهی به خوندن من نداری وبیشتر دوست داری کتاب رو ازم بگیری و خودت ورق بزنی .خوب ایرادی نداره .کتاب رو تقدیم دستای خوشگلت  میکنم اولش توجهت رو میدم به شکل هاش و داستان سرایی میکنم  به زبان کودکانه اما خوب این فقط خیلی طول بکشه گوش کنی 5دقیقه است.وبعدش خیلی لطف کنی به کتاب زبون بسته اونو  ساندویچ شده  با گاز گرفتن میهمان میکنی وبعدبه گوشه ای پرت میکنی ومیری سراغ بازی دیگه ای.مامانم با زرنگی قبل اینکه شما بری اول بری سراغ کابینت وکمد لباسها و.....با بازی دیگه ای سرگرمت میکنه.تا وسایل خونه بره در نوبت های پایانی بازیهات.

خوب حتما میگی مامان چه بازیهایی باهات میکنه؟چه بازیهایی؟؟؟؟؟الان برات میگم .

لگو....عروسک بازی ....ماشین بازی و....بعنوان مثال اینطور که بعضی وقتها عروسک هات رو سوار ماشین بازیت میکنیم ومیبریم پارک (البته پارک ساختگی ها)مامان با سینی آسپزخونه برای اسباب بازیهات سرسره درست میکنه واز سینی سرشون میدیم بعد دوباره سوار ماشین های اسباب بازی میکنیم وبرشون میگردونیم خونه.واز این قبیل بازیها.....

گاهی هم توپ بازی در خانهههههههه.خیلی عالییییه.

گاهی تمام وقایع روزهای گذشته رو که گذروندیم با هیجان وبه زبون خودت برات تعریف میکنم وبا دقت گوش میدی.خیلی هم خوشت میاد.اما اینم فقط دقایقی راضیت میکنهههههههههههههه.

گاهی هم از مبل میری بالا تا از کنار پنجره بیرون رو تماشا کنی واین موقع مامان همیشه کنارت میشینه تا مشکلی پیش نیاد.

 

اکثرابعد از ظهر ها ٢باردر هفته  اگه شرایط آب وهوایی  مساعد باشه زیر آفتاب پاهای شما رو با روغن زیتون ماساژ میدم.وبعد از اون هم یه حموم وبعد هم خواب خوب وآرومی رو تجربه میکنی

 

گاهی وقتها هم میریم تو حمام وفقط آب بازی میکنی ..

مامان:آقا آرین زود باش لباس بپوش عزیزدلم ..........

قربووووون شرم وحیات برم من نازنین پسرم.خجالت

وقتی خشکت کردم ولباست رو پوشوندم تازه خودت شروع میکنی به خشک کردن خودت.

نمیدونی چقدر این آب بازی شادت میکنه..........

گاهی هم بادکنک هات رو باد میکنم تا باهاشون بازی کنی ویا گاهی خودت دوست داری اونا رو باد کنی اونوقت عروسک بادی ات رو در اختیارت میذارم.

هرچند نمیتونی بادش کنی اما حداقل امتحانش که میکنی وکلی هم از این کار ذوق میکنی.

زمانی رو هم به تفنگ بازی وکیو کیو میگذرانیم

ای داد....انگار بازی داره خشن میشهمتفکر....مامان وآرین از خشونت بیزارند.آخدیگه کیو کیو بسههههههههههههههه بهتره بریم قایم موشک بازی کنیمنیشخند

مامان:آرین جون کجایی گل پسر؟

طبق معمول محل دایمی قایم شدن شازده پسراینجاست.

 

در نهایت که خسته شدی ودیگه بازی هاهیچکدوم جواب نمیده خودت دست بکار میشی وبا اتو وسشوار و وسایل آشپز خونه وکشو وکمد لباس ها....سرگرم میشی

        

وبازهم از کنارت یه لحظه دور نمیشم چون علاوه بر خراب کاری ریسک آسیب زدن به خودت بالاست ویه لحظه هم نمیشه چشم ازت برداشت.یه بار اتو رو بلند کرده بودی از دستت افتاد نزدیک بود بیفته روی پات که مامان گرفتش واز این قبیل اتفاقات....اعتقادی هم که دارم اینه که امروزه تو این خونه های کوچیک آپارتمانی ما تا اونجا که ممکن باشه وسایل در دسترس شما کوچولوها  باشه (البته بیخطر وکم خطر هاوبا نظارت والدین)دیگه بخوام اونا رو جمع کنیم وهمش بگیم نه...نکن...که نمیشه مگه چه گناهی دارین شما بچه های امروز آپارتمان نشین.

اسباب بازیهات هم که همیشه در خونه ولو میکنی ومامان برخلاف سابقش اصلا حساس نیست واجازه میده راحت باشی وتمام خونه در اختیارت باشه تا هر زمان که مشغول بازی هستی .همیشه تو خونمون انگار بمب منفجر کردن.نیشخندهههههههه بعدکه شما خوابیدی خونه رو جمع میکنم.

باور میکنی عاشق این بهم ریختن هاتم....نسبت به قبلاخیلی تغییر کردم عزیزکم قبل از بدنیا اومدن شما در مرتب بودن خونه خیلی سختگیر بودم.

 

تقریبا هر روز این کار رو میکنی ...وسایل رو از کابینت ها در میاری ودوباره میذاری سر جاش(با نظارت مامان)

 

حالا گاهی با همه این بازیها وحتی خیلی های  دیگه که مامانی با توجه به زمان وشرایط برات تدارک میبینه واینجا نقل نشدشما اصلا دیگه حاصر نیستی تو خونه بمونی ومیری سراغ در وکلید...و دایم میگی ددر....ددر...عکس های زیر رو ببین شیطونک ددری  مامان:

ای مادر به قربون این پسر ددری بشه الهی.

                  

      

                مادرانه

متعاقب نوشته هام در مورد بازیهای شما در خانه مادرانه ای رو فقط برای تو دلبندم مینویسم .میدانم حرف هایم را خواهی فهمید.

میخوام اشاره ای داشته باشم  به این مهم که این کارها فقط منوط به خونه خودمون میشه وجاهای دیگه سعی میکنم تفاوت ها رو یواش یواش متوجه بشی تا بزرگتر که شدی بدونی هر کاری جا وزمان خودش رو داره واجازه نداری همه جا یه جور رفتار کنی .بالاخره باید رفتارهای اجتماعی هم آموزش ببینی نه اینکه بریم خونه دیگری ضرر وآسیب بهش وارد کنی ومامان هم خونسرد باشه.اینجا دیگه حدومرزها میان وسط ومامان سعی داره به طریق صحیح بهت آموزش بده تا نه به خودت ونه به دیگران آسیب نزنی.

پسر عزیزم مامان رو ببخش که گاهی اوقات مانع کار یا رفتاریت میشم وشما ناراحت میشی عزیز دلم گفتم دوست ندارم همانطور که ناراحت شدن شما روببینم دیگران رو هم ناراحت کنیم یا خدای ناکرده خسارتی به آنهاوارد کنیم.

متاسفانه وقتی امروزه گاهی با بعضی صحنه ها مواجه میشم که کودکی جایی میهمان است اما صاحبخانه چهارستون بدنش میلرزه تاکه خانواده اون بچه بیان وبرن خیلی نگران میشم

آخه منم مادرم واصلا دوست ندارم درمورد من وفرزندم هم اینگونه قضاوت شود.

همیشه فکر میکنم اگه خودمون رو جای دیگران بذاریم صد درصد دوست نداریم بعضی رفتارها رو ببینیم از طرف مقابلمون پس اجازه نداریم با آنها هم اینگونه رفتار کنیم.

 

 اینطور  برات بگم که وقتی من مادربا افتخارمیگم مسلمونم وزمانیکه نام امیرالمومنین علی (ع)رو میشنوم مدعی عشق آن حضرتم پس صد درصد  میدانم ایشون  از ارزنده ترین سخنان اخلاقی  رو برای ما یادگار گذاشته اندکه بعضی از اونها روبه کرات شنیده ایم وملکه ذهنمون شده بخصوص این جمله ارزنده که مامان همیشه سعی میکنه در حد امکان سر لوحه کارهای خودش قرار بده.

 

هرچه برای خود میپسندید برای دیگران هم بپسندید وهرآنچه بر خود نمیپسندید بر دیگران نیز ناپسند بدارید.

 

 

امید دارم اونقدر لایق باشم تا بتوانم آنرا در زندگیم پیاده کنم.وبه فرزندم منتقل نمایم.

 

از طرفی حالا ممکنه الان من مادر به شما جگر گوشه ام تذکر ندم که ناراحت نشی اما میدونم فردا که به این جامعه وارد شدی البته نه زیاد دور اصلا همین سال دیگه رو میگم دیگران این اجازه رو به خودشون میدن که باتذکر دادن به رفتار شما باعث ناراحتیت شوند(خودم با چشمای خودم از این موارد زیاد دیدم .مادر عزیزی که از عشق به فرزندش هرگز به او متذکر نشده والان سررشته تربیت فرزندش به خاطر رفتارهای کنترل نشده اش دست دیگرانه که هیچ دائما به خاطر رفتار هایی که آموزش ندیده سرکوفت وبرچسب بی ادبی و....میخوره متا سفانه......ومادر بنده خدا هم الان به چه کنم چه کنم افتاده؟؟

 

واقعا درد آوره.من دوست ندارم این وضعیت رو نه برای خودم ونه برای تو پسر عزیزتر از جانم.شاید خیلی ها براشون مهم نباشه.اما معتقدم اگه میدونستند با بیتفاوتی به رفتارهای نا پسند(حتی موارد جزیی) فرزندشون در کودکی نه عشق و نه نبوغ هیچکدوم رو در وجودش نهادینه نمیکنند بلکه برعکس پایه خیلی مشکلات رو در او ایجادمیکنند که فردا اول گریبانگیر خودشون میشه در رفتارشون تجدید نظر میکردند.واقعا به این مسئله معتقدم که میگم ها.

 

وگرنه همه مادر ها بی هیچ استثنا صبورند وعاشق فرزندشون.واگر گاهی درست وبجا ومحکم با فرزندشون برخورد میکنند دلیل ناصبوری و کم تحملی ونامهربونیشون نیست بلکه از خرد ودور اندیشی اونهاست که واقعا قابل تقدیره نه نکوهش .

 

اینجا پای این تجربه مادرانه اومد وسط که دلم نیومد با تو عزیزدلم دردو دل نکنم. مامان رو ببخش اگه زیاد حرف زدم.

 

امیدوارم خدا کمکم کنه تا در این زمینه موفق شوم وتمام سعی وتلاشم هم زین جهت میکنم.فقط وفقط از خدا مدد میطلبم که تنها او آگاهست به دلم.

 

                       

                             تا پست بعدی بدرودپسر قندعسل.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

lمامان امیرعلی
9 خرداد 92 16:06
ماشالا چه پسر شیطونی داری
مامان سونیا
9 خرداد 92 17:42
به به چه مامان صبوری خوش به حالت ارین جون چون مامانی حسابی باهات بازی میکنه اما بازم این پسر ددری چه کنیم ما از دست شما فسقلیهای ددری
فرزانه مامان آرین مهر
10 خرداد 92 9:03
سلام قربون آرین با این بازیها وشیطنت هاش حسابی مردی شده .


اما در مورد اون حرفهای خودتون منو خیلی آگاه کردید ممنونم چون وقتی آرین مهر کار اشتباهی میکرد ومن دعواش میکردم یا به قول شما بهش تذکر میدادم عذاب وجدان میگرفتم ولی با خوندن نوشته های شما فهمیدم این به صلاحه خود بچه است وعذاب وجدانم بیمورد است بازم خیلی ممنون



r

قربونت برم فرزانه جون همیشه منو درک میکنی .میدونی من اصلا منظورم این نیست که همیشه بالای سر بچه وایسیم تا اشتباهی کرد تذکر بدیم خودت خوب میدونی بچه های تو سن نی نی های ما درکی از بدی وزشتی ندارندوتذکر هم بیفایده است وانا میخوام بگم مادر در این مواقع مسئول اعمال فرزندشه ومیتونه به خوبی رفتار بچه رو مدیریت کنه مخصوصا بیرون از خونه حالا با هر ترفندمادرانه ای غیر از پرخاشگری.منطورم از تذکر هم خشونت نیست اینه که یواش یواش با رفتارهامون به بچه ها آموزش بدیم جدومرزها رم بفهمند بنطرم بچه های این دوره خیلی باهوشند خوب متوجه میشن البته گاهی لحن تند هم از نطر من بدون مشکله بچه ها باید تفائت رفتارها رو بفهمند دیگه.حالا خدا کنه بتونم خودم به اونچه که در نطر دارم جامه عمل بپوشانم دوست خوب ومهربونم
















کاکل زری یا ناز پری
11 خرداد 92 22:00
سلاممممممممممم بخدا منم کلی دلم براتون تنگ شده بودددددددددد خیلیییییییییییییییییی ماشاالله چه تپل و مپل و بزرگ شده ارین جونم الهی من فداش بشمممممممم ببوسینش عزیز دلو
فائزه مامان مهدیار
12 خرداد 92 14:07
فرزانه جونم شیرینی بازی های مادر و پسری به کامت

مثل همیشه فرزانه جون عالی نوشتی و من هم استفاده کردم راستش قبل دنیا اومدن مهدیار منم خیلی به مرتب بودن خونه اهمیت میدادم اما امروز معتقدم باید تو خونه خودمون راحت باشه تا رفتیم مهمونی به وسایل اونا دست نزنه چون ما از اون بچه هایی که تنو میلرزونن تو فامیل داریم واسه همین دوست ندارم مهدیارم اونطوری بشه

ببوس آرین گلی رو

منو مهدیار آرین جون و مامانیشو دوست داریمممممممممممم


ممنون دوست خوبم لطف دارین شما
من وآرین هم خاله فائزه ومهدیار جونی رو دوست داریییییییییییم خیلییییییییییییییییی






niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد