شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

بقچه عشق

دسته گل به آب دادن گل پسر

سلام شیطون بلای مامان عزیز دلم امروز ظهری  یه خرابکاری اساسی انجام دادی از نوع خطرناکش.البته تا دلت بخواد خرابکاری وبشکن بشکن تو خونه خودمون ومامان ایران داشتیا اما اینبار فقط خرابکاری تنها نبود که فقط وسیله ای آسیب ببینه بلکه به دیگران هم آسیب زدی.نگران نشو خداروشکر آسیب جدی نبود. فکر کنم یه کم برگردم به عقب تریعنی ساعاتی  قبل از رخ دادن خرابکاری آرین خان وماجرا رو شروع کنم به نوشتن بهترتر باشه: شرح ماجرا از این قراره که شاهزاده خان ما امروز برای اولین بار تا ساعت 12طهر خواب تشریف داشتند منم که این چند روزه میدونستم خواب درست وحسابی به دنبال سرماخوردگیت نداشتی گذاشتم حسابی بخوابی وخودت از خواب بیدار شی. ...
15 مهر 1392

کوتاه اما شیرین

سلام برعشقم ..امیدم...روح زندگانیم     آرین خان گل قبل از ثبت این پست لازم به توصیح میدونم  که اشاره کنم این قضیه که برات مینویسم برای 19ماهگیته اما همونطور که قبلا هم برات گفتم اینروزها با ذیق وقت مواجهم واین مطلب رو یادداشت کرده بودم تا در اولین فرصت بنویسمش.با تمام این وجود بازم  فراموشش کرده بودم تا امروز یادداشتم رو دیدم.  بخاطر همین این مطلب الان نوشته میشه. مکالمه زیر رو بخون : مامان:آقاآرین ماشین ها رو کی واست خریده؟ آرین :بابایی مامان:دست بابا درد نکنه ...چه خوشگلند!از بابایی  تشکر میکنی  پسرم؟ آرین:بابایی ممون.......( فتحه روی میم اول) مامان ایران عذای آرین رو میده تا بخوره د...
14 مهر 1392

بازم سفر به شمال

سلام عسلکم در این پست میخوام از سفر دوم شمابه شمال  در سال 92بنویسم. اینبار هم بصورت اتفاقی این مسافرت پا گرفت.همینطور که قبلا در پست سفر قبلیمون  گفته بودم در سفر یک روزه قبلیمون  به شمال شما از دریا خیلی استقبال کردی واین ما رو بر این داشت که شرایط رو مهیا کنیم وباز هم شما رو بیاریم دریا.درسته که خداروشکر دریا خیلی بهمون نزدیکه نسبت به شهرهای دیگه اما برای رفتن به اونجا هم  باید فرصت وشرایط لازم مهیا باشن تا بری.     یافتن این فرصت هم موقع پیشنهاد بابا عباس به سفرشمال خودش رو پررنگتر کرد. وهمه شرایط دست بدست هم داد تا موقعیت مناسبی که دنبالش بودیم فراهم بشه. ...
13 مهر 1392

عشق مادر خوبه خوب شده هوررررااااااا

                          سلام نفسم                     هیچ میدونی؟؟!!!                     تو بانمک ترینی با این لب های خندون               تو شیرینتر از نباتی گلم خندت رو قربون            &n...
13 مهر 1392

از دردسر های دندان جدید تا سرماخوردگی آرینم

     سلام عشق من الان که دارم برات این پست رو مینویسم ساعت ١٢شبه وشما خوابیدی وحدودیک هفته ای از سرماخوردگیت گذشته کمی هم بهتر شدی.کمی که میگم چون هنوز گهگداری آبریزش بینی د اری  وهمچنان صدات گرفته .الهی مامان فدات بشه که صدای قشنگت اینطوری در نمیاد.بقول مامان بزرگات چشم خوردی اساسی شیزین پسر با وجود اینکه خیلی خسته هستم ودوست نداشتم این پست عمگین رو بنویسم اما چاره ای نیست چون قراره تمام خاطراتت رو برات ثبت کنم انشاالله دیگه از این قبیل پست ها در وبلاگت ننویسم. یک هفته اول مهرماه که ماه خوبی ها وعشق برای خانواده ماست رو متاسفانه با مریضی شروع کردیم.انشاالله که همچی در ادامه بخوبی پیش بره ومن یقیی...
8 مهر 1392

پراکنده از 19ماهگی

       سلام بر تک ستاره آسمون زندگیم                                گل زیبای مامان  در این پست میخوام چند تا از عکس ها ی مربوط به 19ماهگیت  رو بذارم بهمراه ثبت برخی از خاطراتت.چون مطلب ها باهم مرتبط نیستند  نام پست رو اینگونه انتخاب کردم. پستم رو با بازی های متفاوت گل پسری در خونه شروع میکنم: در این ماه توی خونمون گاه گداری که وقت باشه کارگاه آموزشی راه میندازیم باهم دیگه من وآرین خوشگلم منظورم...
26 شهريور 1392

میلاد آقا امام رضا (ع) مبارک باد

      السلام ای حضرت سلطان عشق      یاعلی موسی الرضا ای جان عشق   آقا جان مدد کن انشاالله قسمت بشه امسالم بیایم پابوست.پارسال اردیبهشت ماه با پسر 4ماهه ام میهمانت بودیم.وسال قبلش هم در همین ماه و با همین پسر اما 4هفته در شکمم .چقدر دلتنگتم آقا جان .چقدر حرف ها دارم ...چقدر دلم هوای ایوان طلات رو کرده... ستاره مشرقی غریبم سوی کبوتری که شد فراموش میشه که واکنی دوباره آغوش چقدر زود گذشت.آرین جانم اینجا در یکی از آتلیه های خیابان امام رضا(ع) بغل دایی محمد هستی چندتا عکس گرفته شد تا بالاخره یک...
26 شهريور 1392

باغ ورده با خان دایی فرهاد

   سلام هدیه زیبای خداوند الهی فدای صورتک مثه قرص ماهت بشم عشق مادر...قربون اون خنده های از ته دلت که منو دیوونه خودش کرده....وایییییی نمیدونی چقدر اون خنده هات  مثه قرص مسکن دردهامو تسکین میده ...وقتی میخندی میخوام دورت بگردم روز وشب بسکه ماهی شیرین عسلم....شادی بخش زندگیم همیشه بخند....  بعلههههههههههههه اینروزا هم که  گشت وگذار براهه وگل پسری هم دائم ددر میره وکیف میکنه وتا میفهمه میخواهیم بریم ددر خنده های از سر ذوقش شروع میشه.الهی همیشه شاد باشی شیرینم که تمام آرزوی مادر وپدرت  همینه وتمام تلاشمون هم  اینه که مخصوصادر این دو فصل نیمه اول سال که شرایط گردش وتفریح بیشتر از فصول ...
22 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد