روزپدر
١٥خردادسال 91روزپدر بود.و اولین روز پدری بود که آرین گل ما باحضورش بابایی رو پدر کرده بود.حس شوق وعشق پدری از دریچه چشمان بابایی کاملا آشکار بود.کاملا مشخص بود که بداشتن پسری چون تو به خودش میبالد.فهمیدن این مطلب زیاد سخت نبودبرق چشمان بابایی گویای همه چیز بود......
مامانی صبح اونروز تلفنی با دایی محمد هماهنگی لازم برای حرید کیک وفالوده شیرازی که مورد علاقه شدید باباییه رو انجام داده بودوخودش تدارک یه ناهار ساده اما درعین حال موردعلاقه شدید بابایی رو میدید.(ماکارانی)
درضمن در روز پدر امسال تو بزرگترین وبی نظیرترین هدیه ناب بودی که خدای مهربون به بابایی ارزانی داشته بود.این بودکه تورو کادوپیچ کردم تابابایی رو سورپرایز کنی.
خیلی نانازی شده بودی توی کاغذ کادو.دلم میخواست فشارت بدم واونقدر ببوسمت تا از هوش برم.
نمیدونی بابایی وقتی دیدت چطوری حیرت زده بغلت کرد وغرق بوست کرد.