عاشقانه(مادر وپسر)
دیشب یکی از زیباترین لحظه های زندگیم باحسی مادرانه اما متفاوت از گذشته را شاهدبودم که باری دیگر مرا مملو از عشق وطراوت نمود.
عصردیروز مامانی برای ٣ساعتی تورو به مامان ایران سپردوبرای کار ضروری تورو تنها گذاشت.وقتی به خونه مامان ایران برگشتم رفتار عجیب تو خستگی رو از تنم دراورد.
چنان ذوق زده دستای کوچولوت رو به طرفم دراز کردی تابغلت کنم وقتی در آغوش گرفتمت دستای نازنینت رو روی گونه هام گذاشتی وبا مهربونی کودکانه بهم زل زدی ومثل کسی که یه عالمه حرف نگفته داره با اصوات بی معنا اما پرمفهوم باهام حرف میزدی طوریکه خودت هم از این گفتگو لذت میبردی ومامان بزرگ وبابا بزرگت هم از دیدن این صحنه زیبا لذت بردندو من هم اشک های از سر شوقم را نتونستم ازشون مخفی کنم.
پسرم امیدم روحم نفسم عمرم جانم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی