کوچولوی عجول مامان
صبح شنبه 3دیماه بود.مامانی شب گذشته رو خوب نخوابیده بودچون شکم مامانی مرتبا سفت میشد ومامانی رو آزار میداد.
ساعت 2نصف شب زنگ زده بود اورژانس بیمارستان آبان اما ماما گفته بود باید تا صبح صبر کنه.
این سفت شدن ها 3هفته ای بود که شروع شده بود اما اونشب خیلی شدت یافته بود طوریکه مامانی رونگران کرده بود.خلاصه صبح که شد مامانی زنگ زد مطب دکتر پاک روش.دکتر هنوز نیومده بود اما ماماش گفته بود هرچه زودتر مامانی خودش رو برسونه بیمارستان. وای خدای من.چقدر مامانی مضطرب شده بود آخه هنوز خیلی زود بود پسمل طلا بیاد.اصلا مامانی آمادگیش نداشت.
مامانی باعجله وچشم گریون به بابایی زنگ زده بودکه زود زود بیاد خونه.بابایی هم همین کار روکرده بودو مامانی رو باسرعت برده بود بیمارستان کسری تهران بخش زایمان.
تمام مسیر خونه تا بیمارستان رو مامانی دعا کرده بودوبابایی مهربون اونو دلداری داده بود.........
وخداروشکر توی بیمارستان نوار قلب تو روکه گرفتند همه چی عالی بود واین کلی از نگرانی مامانی وبابایی کم کرده بود.
دکتر پاکروش هم داروهایی داد تا دردها رو کنترل کنه وهمچنین اعتقاد داشت باید تو زودتر بدنیا بیایی زیرا دردها کمی زود شروع شده بودند وممکن بود جون تورو به خطر بندازن.این بودکه یک هفته بادارو دردها کنترل شدوبیشتر از اون از نظر دکتر موندنت توی دلم جایز نبودو14دیماه دستور بستری داده شد.
تو دردانه قلب مامان وبابا ساعت7:45صبح روزچهارشنبه 14 دی پا بدنیا گذاشتی .
خدااااااااروشکر که سلامت بدنیا آمدی پسر خوشگلمون ومامانی وبابایی اول با عنایت خدا ی مهربون و دوم بازحمات بی دریغ دکتر پاکروش عزیز توانستند کوچولوی نازنینشون رو بسلامت در آغوش گیرند