آرین خان در سرزمین رویای کودکان جهانشهر
سلام شیرینتر از جونممممممممممممممم
در این پست میخوام برات خاطراتی از لحظاتی که در خانه کودک در روز یکشنبه ٢٦خرداد٩٠داشتی بنویسم وعکس هم بگذارم.امیدوارم لذت ببری گل زندگیم.
ماجرا از این قراره که مدتی بود بدنبال یه خانه کودک مناسب در کرج میگشتم تا گل پسرم رو ببرم اونجا .تا اینکه از طریق وبلاگ یکی از دوستا ن خوبم مریم مامان کیاوش جون یه خانه کودک پیدا کردم .اینم از حسن های نی نی وبلاگه واقعا ...آشنایی با دوستان خوب ومهربونی که تجربیات خودشون رو خالصانه وصادقانه در اختیارمون میذارند.از همینجا میگم:
مریم عزیزم خیلییییییییییییی ممنونمممممممممم
رفتن به خانه کودک تجربه خوبی برای مامان وهم برای شاهزاده آرین بود.تازه از جمله خوبی های عیر منتطره اش که مامانی رو خیلی خوشحال کرد دیدار مامان مریم وکیاوش جون از نزدیک بود اونم بطور کاملا اتفاقی.واین خیلی برای مامان خوشحال کننده بود .خیلی دوست داشتم کیاوش جون ومامان مهربونش رو ببینم که این نیز میسر شد.تازه از دوستان مامان مریم که دختر دی ماهی شیرینی هم دارند (مهتا خانم گل)با ایشون بودند ومامان از دیدن یه مامان دیماه ٩٠دیگه هم کلی ذوق کرد خداروشکر میکنم که مامان وآرین دوستان به این خوبی دارند.
بهت وحیرت اولیه شما در اولین جلسه ورود به خانه کودک باعث شد مامان بیشتر وقتش رو با شما بگذرونه وکمتر تونستم دوستان رو ببینم اما همونقدرش هم خیلی خوب بود.
ابتدای ورودمون به خانه کودک شما کمی به قول معروف غریبی کردی زیاد به بازی تمایل نشون نمیدادی وبیشتر کنارم بودی بعد کم کم با نقاشی کردن ولگوها سرگرم شدی اما هنوز اونطور که تو خونه هستی سر حال نبودی وجو محیط برات سنگین بود مربی محترم خانه کودک این رفتار شما رو کاملا طبیعی میدونستند .تازه به مامان گفتند آرین خیلی هم خوب در جلسه اول برخورد کرده .جالب اینجا بود که در استخر توپ هم رفتی .با اینکه بار اولت بود اما اونطور که فکر میکردم (با توجه به تجربه مادر های دیگه)واکنش منفی نداشتی کمی ترسیده بودی اما گریه اصلا وابدا.فقط با یه دستت دیواره رو گرفته بودی وتوپ ها رو به بیرون پرت میکردی وبعد کلی هم خندیدی وبه مامان میگفتی ده ...ده (فتحه روی دال)یعنی تو برو تنهام بذار.کمی که استخر شلوغ شد ناگهان با ورود بچه های دیگه زدی زیر گریه وما ما ن رو میخاستی.بغلت کردم وبا بقیه وسایل بازی کردی .با اینکه پارک زیاد بردمت اما محیط تقریبا متفاوت اونجا برات تازگی داشت در کل خیلی خوشت اومده بود چون اگر استقبال نمیکردی همون اول بنای ناسازگاری رو میذاشتی.
دقایقی خیلی کوتاه هم با کیاوش جون در استخر رودر رو بازی کردین توپ ها رو بهم دادین وپرت کردین ....برای مامان وهمینطور مامان مریم جالب بود که شما از هم خوشتون اومده بود آخه الان با هم سن های خودتون خیلی سخت جور میشین واصلا بازی نمیکنین.خوب معلومه کودکان باهوش ومهربون و زیبای دی ماهی هستین دیگه .
مربی اونجا هم در مورد استعدادهای شما با مامان صحبت کرد ورفتارها وکارهای شما رو تحسین کرد وآینده خوبی رو برات پیشبینی کردند با توجه به تجربه مشاوره اشون در زمینه کودک.
اینم چند تا عکسی که بسختی تونستم ازت بگیرم:
کیاوش جون ومهتا جون هم کمی در تصویر مشخص اند.متاسفانه نشد از این دوتا گل عکس خوبی بندازم انشاالله سری های بعد.
آرین مامان توپ ها رو پرتاب میکنه بیرون.
کیاوش عزیزم
آرین خان در حال تغییر دکوراسیون خانه کودک
مهتاجون وآرین جون.
وباز هم مهتا وآرین.
خداوندا پسر نازنینم را پناه باش در اوج بیکسی هایم تنها یم نگذار که تنها امیدم تویی ای مهربانترین مهربانان .همسر وپسرم را تنها تو یاور باش چون همیشه ای مولای بی پناهان .مارا یاد وذکر وحمایت تو....فقط تو ....به تمام آرزوها وخوشبختی چون این روزها میرساند.