آرین در شهرک سینمایی تهران
سلام عسلکم
خاطره این پست مربوط به بازدید شما از شهرک سینمایی تهران هست...بعداز طهر روز جمعه 10مهرماه 93به اتفاق خاله نگین و عمو حامد عزیز برای بازدید شهرک سینمایی تهران رفتیم.... ...من و بابا هم تا بحال نرفته بودیم...مثل شما و عمو حامد ...
شهرک سینمایی غزالی نام محوطه بزرگی واقع در غرب تهران میباشد که دکور خیابان ها و ساختمانهای مربوط به فیلم ها و سریال های ایرانی در آن ساخته و نگهداری میشود.این شهرک در سال 1385توسط کارگردان فقید ایرانی مرحوم آقای علی حاتمی ساخته شد.
شما در شهرک فقط در حال دویدن و رفتن به اینور و اونور بودی...برات کالاسکه و گاری میوه فروشی قدیم و درهاوپنجره های چوبی قدیمی ونانوایی قدیمی...خیابان ها و ... جذابیت داشت...با ذوق و شوق میدویدی و اونها رو بهمون نشون میدادی ...وگاها سوال میپرسیدی که این چیه ؟و؟؟؟
گرفتن عکس ازت هم طبق معمول خیلی سخت بود...خودت با دیدن عکس هات متوجه میشی عزیزم
بعد از بازدید شهرک رفتیم پارک چیتگر شام خوردیم .شام جوجه کباب خوردیم که زحمتش با خاله نگین و عمو حامدبود..دستشون درد نکنه...بعد از شام هم رفتیم هایپر استار وجزیی خرید کردیم واخر شب برگشتیم خونه...شما هم حسابی بازی کردی هم در پارک و هم در فروشگاه...مخصوصا با خاله نگین وعمو حامد...
راستی همینجایه خاطره کوچیک اما جالب از فروشگاه برات بگم تا تو ذهنم مونده:
در فروشگاه بعد از خرید روی صندلی نشسته بودیم و منتظر بابا کاظم بودیم تا دستاش رو بشوره و بیاد ...شما هم چرخ دستی خرید رو طبق عادت همیشه هل میدادی...خانمی کنارمون نشسته بودو دوتا نایلون خرید جلوش گذاشته بود...چرخ رو هل دادی به سمت خانم و بعد گفتی ببخشید سبدتون(؟) رو بردارین چرخم رد بشه!!!این جمله ببخشید و مابقیش که حق رو به خودت میدادی و اینکه کلمه سبد رو از کجا آوردی و روی نابلون گذاشتی؟!!!...(اونجایاد جمله عمه سمیرا افتادم که اینجور مواقع میگه عمه جون قربون اعتماد بنفست برم)
همه این رفتارهات باعث شد من و هم اون خانم باهم بخندیم...اون خانم محترم هم گفت چقدر ماشاالله با ادب و شیرین زبونه این پسر
بعله جدیدا پسرم کلمه ببخشید رو چاشنی جملاتش میکنه که خیلی شیرینتر و خوردنی تر میشه حرفاش...گاها چندبار هم تکرارش میکنه...
خوب حالا بریم عکس ها رو ببینیم:
بیشتر عکس ها رواونروز عمو حامد گرفتندکه قراره بریزن رو فلش و بهمون بدن و چند تایی هم من با موبایلم گرفتم...که الان اونا روبرات میگذارم:
بفرمایین ادامه مطلب:
آرین:مامان جون این قطاره چه جالبه؟؟مامان:چیش جالبه پسرم؟آرین:نمیدونم ...جالبه دیگه؟؟
مامان:آرین جان برگرد یه عکس بگیرم ؟وآرین؟؟؟....
شما آرین منو میبینین تو این دکور بازار قدیم؟منکه بسختی میبینمش...همکاری برای عکس گرفتن=صفر
بالاخره روی گاری میوه این هلوی خوردنی ما لحطه ای ایستاد تا عکس بگیریم اما فقط لحظه ای؟؟؟؟اینقدر سریع عکس گرفتم که چشمات بستس
آرین و مامان ...پسرک شیطون بلای خودم ...اصلا حاضر نشدی روت رو به دوربین کنی؟
خوب حالا که دوست نداری عکس بگیری اصراری نیست پسرم...اما عمو حامد میخوان باهات یه عکس داشته باشن...این یکی رو جان مادر کوتاه بیا عکس بنداز...
ممنون عزیزم...همکاریت خوب بوداینبار...
اینجاهم پسرم داره نون میپزه به قول خودش(مثلا دارم نون میپزم) ...شیرینک من با اون مثلا گفتنش قربونش برم الهی..